بسم الله ...
هو المحبوب .
از روزِ اربعین مهمانش بودم
روزهاے اول که فقط گریه بود
به قولِ خودش
یابن الشبیب گریه فقط بر غمِ حسین
یابن الشبیب گریه فقط بهر کربلا
گریه ے دلِ سوخته اے که از اربعین جامانده و
هیـــچ چیز آرامش نمیکرد
بعد از چند روز به به خود آمدم
و خودم را در آغوشِ مهربانش رها کردم
دلم را آرام کرد
اما خودش خوب میدانست
حسرتِ این اربعین بدجور دلم را سوزانده
تا اینکه یک شب پرچمِ حرمِ ارباب را آوردند و بعد
من را به جاده اے شبیه جاده مشایه رساند.
در آخر هم غذای حضرتی توشه راهم کرد و
من را با دلی آرام بدرقه نمود ...
آنقدر که شرمنده محبت هایش شدم
شرمنده ی تردید هایم برای رفتن و نرفتن به حرم
و تازه آنجا بود که فهمیدم
اینکه میگویند کلُهم نورٌ واحد یعنی چه
چقدر اهل بیت خــــوب بلدند
دلِ آدم را آرام کنند...
آه از این همه مهربانیات حضرت رئوف
آه از مهمان نوازی تو و بیمعرفتی من
آه و صد آه که اگر امام رضا نداشتیم.
الحمدلله علی کل حالـ .
بسم الله
هوالمعشوق ...
تو امام حسینِ همه اے.
مگه نه ارباب ؟
ما رو دور ننداز
ما طاقتش رو نداریم
ما طاقت این همه درد و دوری و نداریم
ما یه عمر درد هامون رو
به عشق کربلای تو تحمل کردیم
حالا چه کنیم با این همه غم
اگه قراره این فراق ادامه دار باشه
جون ما رو بگیر ارباب
نزار بیشتر از این ازت دور باشیم
😭😭😭