یسم الله ...
کاروان می آید ازشهر دمشق
بر سر خاک شهِ سلطان عشق
کاروان با خود رباب آورده است
بهر اصغر شیر و آب آورده است
کاروان آمد ولی اکبر نداشت
اُم لیلا شبه پیغمــبر نداشت
کاروان آمد ولی شاهی نبود
بربنی هاشم دگرماهی نبـود
شبِ چهلم ات آقــا چقــدر غمگین است
همین غـــم است برایم بهای دلتنـــگی
چهل شب است چهل شب فضای دلتنگی ...