روضـــه ...
- شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ
بسم الله ...
در میزنم که سائل این خانه ام کنی
دل باخـــته ام که با همه بیگانه ام کنی
وقتهایی که با روضه هات گریه میکنم حالم خوبه
احساس میکنم من و دیدی
حواست بهم بوده اون زمانی که من ...
اصلا وقتی برات گریه میکنم سبک میشم
روضتون برخلاف روضه حضرت مادر غم نمیاره به دل ِ آدم
وقتی گریه میکنی سبک میشی
حس خوبی داری
اما بعضی وقتها
بعضی وقتها
بعضی وقتها ....
روضه که همیشه همونه ...
چیزی عوش نشده
اما بعضی وقتها تو یه جایی یا یه موقعیتی هستی
که انگار تو رو بردن وسط دشت کربلا
همون روز
همونجا
میگن نگاه کن
روضه رو یه جورِ دیگه میفهمی
یعنی بعضی وقتها میذارین که یه کم بفهمیم چی به چیه
مثلِ امروز
وقتی توی بهشت زهرا روبروی سالن تطهیر
پدری جسمِ بی جون ِ کفن پوش کودش رو تو بغل گرفته بود و
با صدای بلند
با گریه میگفت:
خدایا همه ی زندگیم و ازم گرفتی ...
دیدن جسم ِ کفن پوش ِ یه بچه ی شاید یه ساله خودش برات میشه روضه
میشه یه روضه باز
اینجا این بچه کفن داشت
اینجا خونی نبود
گلوی بریده و تیر سه شعبه ای نبود
اما اونجا ...
اونجا همه ی اینها بود فقط یه چیزی نبود
ارباب شما با صدای بلند گریه نکردی و به خدا شکایت نکردی که چرا ...
فقط امانتش رو به خودش پس دادی و خدا هم قطره ای از خونش و برای زمینیا نذاشت...
بعضی وقتها حتی احتیاجی نیست روضه به این واضحی باشه
همین که مداح موقع خاک سپاری فقط یه جمله بگه کافیه تا آتیشت بزنه
چقـــدر با شکوه بدن بابا رو به خاک سپردین ...
اما کربلا بدن عزیزـ فاطمه ...
بدن بهترینِ بنــده هایِ خــــدا ...
چقـــدر بعضی وقتها تمومِ لحظات ِ زندگمون روضه است ارباب
یک پرده خوانـــدی از رویِ نی ، آتشـــــم زدی
این شعله را چگـــونه به دفتــر بیاورم ؟
- ۹۳/۱۰/۰۶
کشتی درست کرد و سپس گفت:گریه کن...