حسبیَ الله ...
- جمعه, ۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۲۱ ق.ظ
بسم الله...
وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود
وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم
و بغضهایمان پشت سر هم میشکند،
وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد،
وقتی طاقتمان طاق میشود و تحملمان تمام...
آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو،
فقط تویی که کمکمان میکنی...
آن وقت است که تو را صدا میکنیم، تو را میخوانیم.
آن وقت است که تو را آه میکشیم، تو را گریه میکنیم، تو را نفس میکشیم.
وقتی تو جواب میدهی،
دانهدانه اشکهایمان را پاک میکنی و یکییکی غصهها را از توی دلمان برمیداری،
گره تکتک بغضهایمان را باز میکنی و دل شکستهمان را بند میزنی،
سنگینیها را برمیداری و جایش سبکی میگذاری و راحتی؛
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی و بیشتر از لبها، لبخند،
خوابهایمان را تعبیر میکنی و دعاهایمان را مستجاب و آرزوهایمان را برآورده،
قهرها را آشتی میکنی و سختها را آسان.
تلخها را شیرین میکنی و دردها را درمان،
ناامیدها، امید میشود و سیاهها سفید سفید...
خدایا
تو را صدا میکنیم ،تو را می خوانیم
یا رفیق من لا رفیــــق له ...
کسی که با تو رفیق باشه دیگه احساس تنهایی نمیکنه ...
وقتی تو سخت ترین شرایط کنـــارشی
وقتی هیچ کسی نیست... اما تو هستی
تو همیشه هستی
توی قلبش
توی دل و جـــونش ...
تو بهترین رفیقی خـــدا...
والذین یومنون بالغیب...
تو همون غیـــبی هستی که من بهش ایمان آوردم...
مهربونی ِ تو ... مهربونیِ خلیفه هات روی زمین ...
همین دنیای غیبیـــه که ما بهش ایمان آوردیم ...
من گرمای محبتتون و همین جا توی آغوش خودم حس میکنم...
همین جا روی گونه هام و قتی یا اشک خیس شدن...
من دستای مهربونتو احساس میکنم خـــدا...
به کی تکیه کنم به جــز خودت ؟؟
به کی تکیه کنم که یه روزی تنــــهام نزاره ؟؟
به کی تکیــــه کنم که مال من باشه ؟؟؟
حسبی الربُ من المربوبین ...
حسبی الخالقُ مِنَ المخلــوقین ...
حسبی من هـــوَ حســبی
حسبی من لـــم یزل حسبی ...
حسبی الله و نعــــــــــم الوکیل ...
خدایـــا خودت برای من بسی
اگه خودت باشی همه چی دارم
اگه نباشی هیچی ندارم ...
خدایی که شنونده ی دعایی ...
خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تری ...
خدایی که تنها رفیق این روز و شب هامی ...
خودت و ازم نگـــیر...
فقط همین .
دســـتات و از دســـتم نگیـــر طاقت ندارم
این دوری و از سر بگیری کـــم میارم ...
دردای بـــعد از تو تحمل کردنی نیست
یوسف ته چاهم بمونه ... ناتنی نیست ...
- ۹۳/۱۲/۰۱
دل من خسته شده ، ناز کشیدن بلدی ؟!
روی لبخند غمش ، ساز کشیدن بلدی ؟!
مبری یاد مرا، خاطره ها را نکُشی !
طرح چشمان مرا باز کشیدن بلدی ؟!
غزلی باز بخوان عاشقی از یادم رفت
از زبان دل من ،راز کشیدن بلدی ؟!
پَرو بالی دگرم نیست ،قفس جایم بود
تو هنوز هم پَر پرواز کشیدن بلدی ؟
دفتر عشق من آغشته شدازخاطره ها
چهره ی عاشق طناز کشیدن بلدی؟
دل من غرق تمنــــای وصال توشده
نقش یک عاشق طناز کشیدن بلدی؟
غرق دریـــا شد ه ام قایق تو جادارد؟
لنگر عشق بگو باز کشیــدن بلــدی؟
نـــاز کن نـــاز که این کـــار تــواست
ای خدا راست بگو ناز کشیدن بلدی؟