مـادرِ آب...
- جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ق.ظ
بسم الله...
وقتش رسید و ثانیه ، حساس میشود
”شبهایِ جمعه” بویِ حرم، یاس میشود
امشب برایِ رفتنِ ”کرب وبلا” دلم
تنها دخیلِ مادرِ عباس میشود...
گفتم ام البنین، دلم "پا" شد
گره هایی که داشتم، "وا" شد
مادر آب را صدا زدم و ...
خشکسالم شبیه دریا شد
سوره ی حمد نذر او کردیم
گم شده داشتیم و پیدا شد
با ادب بود و روی دامانش
تا گل نازدانه ای جا شد...
به مدینه نگفت مادر شد
گفت، مولای شهر بابا شد
با کنیزی خانواده ی عشق
در دو عالم عزیز زهرا شد
خادمی کرد تا که عباسش
از ازل تا همیشه آقا شد
همه ی بچه هاش عیسایند
گرچه عباس او مسیحا شد...
آن قدر خرج گریه شد افتاد
آن قَدَر خرج گریه شد تا شد
تا قیامت به احترام حسین
ذکر لبهاش ..... واحسینا شد
- ۹۴/۰۱/۱۴
دعـای ام البنین ِ که شـدم نوکـر عبـاس .ع.
همـه مـادرای عـالـم فـدای مـادر عبـاس .ع.
عبــاس اگـــر نیـست امشــب
بــــرای تـــو سیــاه بپــوشد ،
نـــوکـران سقــا کـ ه هسـتند