آشتی ...
- پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ق.ظ
بسم الله...
1.
گفت بعضی وقتها سرت رو بالا بگیر
من و نگاه کن
سرم و بالا گرفتم
اما نتونستم خیلی بهش نگاه کنم
از خجالت
از شرم
سرم انداختم پایین
زانو هام و بغل کردم و نشستم
تا اینکه خودش اومد اینــجا
همین پایــین
پیشِ مــن
بغلــم کرد
آرومـــم کرد
اصلا انگار نه انگار که من همونی ام
که خیلی وقتها به یادش نبــودم
که با کارهام دلش و شکونــدم
گفت بیـــا با من آشتــی کن
من که تــو رو ول نمیکنم
حسیــن اش رو نشونم داد
گفت که بهتـــرین رفیـــقِ برات
گفت همیشه هـــوات و داره...
واغـــفِر لِـیَ الذنــوبَ التـــی تقـــطَعُ الـــرَجَاء
- ۹۴/۰۳/۲۸
باسلام
باتشکر از وبلاگ خوبتون از وبلاگ به خوبی استفاده کردم
لطفآ خواهش میکنم فروشگاه اراک نیک را به آدرس www.araknik.ir درقسمت پیوند های وبلاگتون لینک کنید . موفق باشید