ماهــی
- شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ق.ظ
بسم الله...
3.
بعضی وقتــها میشم یه ماهی
ماهی که از تـُـنگش افتاده بیـــرون
هی پر و بال میزنم
هی خودم و میکوبم به این طــرف و اون طــرف
خودمم نمیدونم دنبالِ چی ام
چی میخـــوام
فقط میدونم یهـــو دلم بی قرار میشه
اونوقته که تو رو بیشتر از همیشه میخوام
که آرومـــم کنی
اون وقتــه که دستم و میزارم روی سینه ام و
به حسیـــن ات سلام میــدم
بعضی وقتها که مثل همون ماهی
از لایِ دستهای تو افتادم بیـــرون
وقتی که تو رو تـــو زندگیم کم دارم
اینجوری بی تاب میشم و بیقــــرار...
اما تــو من و به حال خودم رهـا نکنی...
من و به جز حسین ات به کس دیگه ای نسپری خـــدا...
واغـــفر لِیَ الذُنــوبَ التی تُنِِزِلُ البـَــلاء ....
- ۹۴/۰۳/۳۰
سمت زلال اشک من، آقای من سلام
نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز
آبی ترین بهانه دنیای من سلام
قلبی شکسته دارم و شعری شکسته تر
اما نشسته در تب غوغای من سلام
ما بی حضور چشم تو این جا غریبه ایم
دستی، سری تکان بده، مولای من؛ سلام
تقدیم چشمهای تو این شعر نا تمام
زیباترین افق به تماشای من سلام
اللهم عجل لولیک الفرج