شبهای آخر است گدا را حلال کن...
- چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۲ ق.ظ
هوالمعشوق...
28.
رسم گدایی را که بدانی
اصرار میکنی و اصرار...
دست از سر صاحب خانه بر نمیداری
میگویی تا مهمانی تمام نشده
حاجت من را بده...
هی میگویی و میگویی...
تا میرسد به شبهای آخر
آنوقت است که دیگر تا میتوانی التماسش میکنی
خدایا مرا دست خالی ردم نکن...
اینجاست که با حسین به سراغش میروی
خدایا از شب اول هر چه بود،
بین من و... تو و... حسین ات بود.
این شبها انگار
حسین (ع) هم به سراغم آمده
با همان تکان های زیبای پرچمش
که دلت را تکان میدهد...
این شبهای آخر
قرار عاشقی مان را کربلا گذاشته ای مگر نه؟؟
و چه خوب است، اگر راست باشد که میگویند :
دل به دل راه دارد...
و چه خوب است که دل من حسین تو را دارد...
و چه خوب است که حسین ات هوای من را هم دارد...
و چه خوب است که ما تو را داریم...
مهربان خدای عاشقی که بنده اش را تنها نگذاشت
و دست های خالی اش را گرفت....
اَللّهُمَ ارزُقنی شَفاعَه الحُسین (ع) یَوم الوُرود...
- ۹۴/۰۴/۲۴