حلالــم کن ...
- پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ب.ظ
هو المعـــشوق ...
گرفـتارم... گره افتاده تـو کـارم
ولی بازم ، تو رو دارم ... چی کــم دارم ؟
دلـــم تنگـــه ... بی تو بودن برام ننـــگه
حـرم چی شد ؟ کجـای کارم میلنگه ؟؟
تو مسیر جاده میـــری ...
مدام تابلو های راهنما نشونت میدن که داری به حــرم اربابت نزدیک تر میشی
کـربلا 500 کیلومتــر
یعنی فقــط 5 ساعت ...
تابلوی اول رو رد میکنی: اَالسَلامُ عَلی الحُســـین ...
چند کیلومتری که گذشت ، باز میرسی به تابلوی بعدی
وَ علی عَلی ابنِ الحُســـین ...
دلت میلرزه
اشک تو چشمات جمع میشه ...
میدونی که مسیرت کربلا نیست...
میگی یعنی میشه یه بارِ دیگه اربابم راهم بده ؟؟
مدام با خودت میگی :
مگه ارباب گـدا رو یادش میره ؟؟
مگه ما رو یادش میـره ؟؟
نمیتونم قبول کنم،که بَــدا رو یادش میــره ...
****
با وجود همه نارفیقی هام
همه ی قول و قرار ها رو شکستن و
همه چی و زیر پا گذاشتن
نمیتونم با این امیدی که تو وجودم داره هر روز ریشه دار تر میشه
مبارزه کنم و بگم که اربابت دیگه تو رو نمیـــخواد...
دیگه تــو حـــریـــمش راهـت نمیـــده ...
میگم باز یه مُحـــرمی میاد و راهی میشی
راهی میشی به دیارِ یـــار ...
دل تو دلم نیست برای اومدنِ دوباره ...
برای عاشقی کردنِ من
برای دلبـــری کردنِ تـــو ...
برای دیدنِ صحــن و سرای خوشگلت
برای با تـــو بودن
بهــــترین رفیــــقم ...
حلـــالم کــن ...
با یه جمله خوشحـــالم کن ...
یه کربلا... تو برات ِ امســـالم کن ...
- ۹۴/۰۵/۰۱
ینی میشه؟!