دلارامی بانو ...
- يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۱ ق.ظ
هوالمحبـــوب...
در قــم که آمدم دل سنگم جلا گرفــت
مثل کبـــوتری به حریــم تــو جا گرفت
گــرد و غبار دور و بر صحــن این حــرم
گــرد و غباری از دل آییـــنه ها گرفــت
فاطــمه...
کریـــمه...
معصـــومه....
فقـــط همین صـــدا کردن نامـــت
دلها را آرام میکند بانـــو
چه رسد به اینکه غریبی بیــآید و
در آستانت زانــو بزند و
تمام دلتنــگی هایش را برایتان بگویـــد و
شما کریـــمانه دلش را بدست بیـاورید و
راضــی اش کنید و
راهی اش کنیــد و
بــاز ...
همین بردن نامتـــان به تنـــهایی
دلـش را آرام خواهـــد کرد بانــو...
***
بانـــوی مهـــر و مهربانی
میلادتان سرچشمه ی همه ی خـــوبـی هاست...
این خادمان کویِ تـــو گفتند میشود
از دســت مهـــربان شما کربلا گرفــت ...
- ۹۴/۰۵/۲۵
عیدتان مبارک !
آرامش ِ نامش نصیب ِ دلتان ..