تو مرا سوختی و من همهء دنیــا را ...
- شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۳۲ ب.ظ
بسم الله ...
عصــرِ روزِ دهــم :
و زنــی محــوِ تماشاست زِ بالای بلنـدی ...
امان از خــاطره
آدم را آتـش میــزند...
چه خــوب ... چه بد
وقتی کسی که باید کنارت نباشد
خاطره هایش آتش ات میزند...
مثلِ حالِ من
که خاطره های سفر و در کنــار تــو بودن...
مثلِ حال ِ زینب سلام الله علیها
از عصرِ امروز به بعـــد...
از امروز به بعد دیـگر
روضه
روضه ی زینب است با خاطــره هایش ...
زینبی که عاشقِ بــرادر بود ...
اشـــهدی بر لب نشست و تیــرها در جانِ تــو
صحنه ای غمگین تر از افتادن یک شــاه نیست ...
به ساعات و روزهای ما
ظهر عاشورا 21 مهرماه بود
و اربمان در هنگام اذان عصــر به شهادت رسید
یعنی نزدیک به همین ساعت ها
حدود 4 عصر...
و از آن لحظه بود که باید گفت:
پنــــاهِ عالمیـــان
خــــواهــرت پنـــاه نـــدارد....
- ۹۴/۰۸/۰۲