ببین شمس الشموس من و این چهره ی زردم...
- سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ
هوالمحبوب...
تو با چشـمان خـود پشت سر من آب می ریزی
تـو با دسـتان خود رد می کنی از زیـر قرآنم...
دلــم را آرام میکنم
دلـی را که تــو ضمانتش کردی...
صبــور باش دلـم
گِـره ای در کـار نیست
برای دسـتانی که
گِـره خورده به پنــجره ی فـولادِ او
فــولادی از جنـسِ مهــربـانی...
مگـر میشود
براتِ کربلایت را نداده باشند؟
مگـر میشود در حریــم حضرتِ سریعُ الرضـا
زانو زده باشی و
دسـتِ خـالی بـَرت گردانـده باشند
و رزقِ کــربـلایت را.....
صبـــور باش دلـم.
اگر گـریان به دیـوار حــرم تکیـه نمیدادم
کدامین کــوه طاقت داشت این حال پـریـشانم؟
ضمانتگاهت آقـا باعث آرامشم باشد
که هم چون آهــوی سرگشته ای از خود گریزانم...
7 روز مانده تا اربعین...
- ۹۴/۰۹/۰۳
:((