تو مهربانتر از آنی که وصف بتوانم...
- دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۴۰ ق.ظ
بسم الله...
هو المعشوق.
من شدم عاشق تو یا تو شدی عاشق من؟
لطف ارباب بہ نوکر چہ زیاد است زیـــاد...
بین الحرمین
همان جای همیشگی
نشسته است و فقط گریه میکند.
گریه ی درد
گریه ی دلتنگی
گریه ی شوق
شوق رسیدن به معشوقی که
عمری در فراقش بوده است
اما این گریه
فراتر از شوق است
گریه ی زایر بی پناهی است
که آغوشی امن پیدا کرده و
تمام دردهایش را زار میزند.
گریه ی دل بیقراری که حالا
به یاد تمام روزهای دوری اشک میبارد.
آری این گریه جور دیگری است
فراتر از گریه است
میشود هق هق
می افتد به زیر پای تو
به زیر پای زایرانت
هر که او را میبیند
دلش برایش میسوزد
یکی همدردی میکند
یکی غذای تبرک میدهد
دیگری آرزوی روا شدن حاجت.
اما مگر به جز رسیدن به تو
حاجت دیگری هم داشته
که حالا
درست روبروی تو
آرزوی برآورده شدنش را داشته باشد؟
قدم های اول را برمیدارد
به سمت حرم
به سمت تو
در بین راه اما تو به او لبخند میزنی
او اشک میریزد
شعر میخواند:
جااااان آقام... سنه قرباااان آقاااام
سیدنا، جااان آقام، جااان آقام...جان آقام.
راه میرود
می ایستد
و باز
گریه می کند...
حالا
وارد حرم شده است
زیارت
دیدار
یار
وصال
از پیش ضریحت که کنار میرود
دیگر خبری از آن اشک ها و هق هق ها نیست
حالا دلش را آرام کرده ای
آرامتر از آنی که توقعش را داشت...
همیشه قصه ی رسیدن هر عاشقی به معشوقش
همین قدر گریه دارد؟
آغوش همه ی معشوق ها همین قدر دل را آرام میکند؟
یا فقط این معجزه ی پنجره های ضریح توست
که دلها را اینچنین رام خودش میکند؟
ارباب خوبم...
دل را بـہ هـر ڪـس جـز تو دادن، رو سیـاهےستـــ
باید براے تو فقـط تـا پـاے جـان رفتـــ....
- ۹۴/۱۰/۲۸