این بار هم به دادِ گــدا آشنا رسید ...
- سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۲۰ ب.ظ
بسم الله...
هو الرئــوف .
آرام کن به جامی شـور و نـوایِ مـا را
سلطانی و دمـت گــرم داری هوایِ مـا را
کوله بار سفر میبندم
می آیم به سوی شما
به سوی شما که مهــربان ترینید
میآیم توشه ی یک ساله ام را تحویل بدم
یک سال غــم
یک سال تنهایی
یکسال دلتنگی
یکسال گناه
یکســال انتظار
می آیم کنـارِ شما
حال و هوایِ خوبتری داشته باشم
می آیم که بگویم دلـــم برایتان تنگ شده است
دلـــم برای تمــام مهربانی هایتان
که التیام است برای تمـــامِ درد هایم تنگ شده است.
می آیــم برایِ براتِ کربلایی دوباره
می آیــم که سال جدیدی را تحویــلم بدهی
سالی پـُر از یادِ خــدا
پـُر از نــامِ شمــا
پـُر از ذکــرِ ارباب
پــُر از دیدارِ مهدیِ فاطمه
ان شاالله ...
****
می آیم کمی کنارتان نفس بکشم
زندگی کنم
مولای مهربانـــم
بـاز آمدیم ای دوسـت ، بارِ گنـاه بر دوش
راضی نمـا دوباره، از مـا خدایِ ما را
- ۹۴/۱۲/۲۵
خوش بسعادتتون
سالتون پر از برکت ائمه
روزی همیشگیتون زیارت
التماس دعا
بجای من هم نفس بکشید
:)