شرح فراق...
- پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ب.ظ
بسم الله...
هوالمعشوق.
اولین بار بود که میرفت کربلا.
بهش گفت :
میری اما کامل برنمیگردی
یه چیزی و اونجا جا میزاری
یه تیکه از دلت رو...
حالا سالها از سفر اولش گذشته
راست میگفت
رفت اما کامل برنگشت
تمام دلش رو اونجا جاگذاشت و اومد.
برای همینه که
که دلش فقط تو کربلا آروم میشه
برای همینه که همیشه
بیتاب و بیقرار کربلاست...
حالا همون دلی که اونجا جاش گذاشته
برای شما
برای مهربونیهاتون
برای کنارتون نفس کشیدن و
زندگی کردن
پرمیکشه ارباب.
پر میکشه و شبهای جمعه
میاد یه گوشه بین الحرمین
زل میزنه به پرچم سرخ گنبد و بارگاه شما...
همون دلی که اونجا جاش گذاشته
می افته روی سنگفرش های بین الحرمین
می افته زیر پای زاىرا و
التماس دعاهاش رو بدرقه ی خاک قدومشون میکنه...
جانا چه گویم؟ شرح فراقت...
چشمی و صد نم، جانی و صد آه...
- ۹۵/۰۱/۱۲