باب الحواىج شد بگیرد دست ها را...
- يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۲۱ ق.ظ
بسم الله...
هو المحبوب.
حرف سوم : کاظمین
وقتی از تبار خاندان موسی ابن جعفر علیه السلام باشی
وقتی تمام افتخارت ذریه ی این خانواده بودن است
وقتی از ایران راهی دیار عشق میشوی
وقتی برات کربلا را امام رضا عطا میکند
اما دست دلت به حریمش نمیرسد
در حریم کبریایی ماه بانوی قم
زانو میزنی و
از او اذن سفر میگیری...
باید دعای خیری پشت و پناهت باشد
باید بتوانی با این همه روسیاهی سرت را بالا بیاوری
باید کسی وجیه و آبرومند ضمانت دلت را کرده باشد
و چه زیارتی میشود
وقتی به یاد امام رضا علیه السلام
و به دعای خواهرش حضرت معصومه سلام الله علیها
در حریم کبریایی موسی ابن جعفر علیه السلام
و کنار دردانه ی امام رضا
حضرت جوادالاىمه علیه السلام نفس بکشی...
میروم سمت حرم دست به سینه اینبار
دو قدم مانده به خورشید، دلم میلرزد...

و زاىر
به امیدی تمام کوله بار نیاز هایش را
به خانه ی مولای باب الحواىج اش خواهد آورد...
****
چقدر دلم برای مشهد تنگ شده است
چقدر کاظمین بوی مشهد را میدهد...
- ۹۵/۰۸/۱۶