روایت دلتنگی...
- دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ق.ظ
بسم الله...
هوالمعشوق.
شب از نیمه گذشته است
هنوز شمار شب های دوری از حرم
به تعداد انگشت های یک دست نرسیده است
اما دلتنگی حرم اش تمام وجودم را گرفته است،
و این تازه اول راه دلتنگی ها و بیقراری هاست.
جایی برای تشبیه و مقایسه نیست
اما
تصور کن
حال زینبی را که در تمام زندگی اش
لحظه ای از حسین (علیه السلام) جدا نبوده است
و حالا بعد از چهل شبانه روز جدایی و درد
به کنار معشوق اش بازگشته است.
تصور کن میزان دلتنگی اش را...
تصور کن میزان دردهایش را...
تصور کن میزان غمی که به دوش کشیده است را...
تصور کن زنی با قامت خمیده
و موهایی سپید را
که حتی شوهرش هم
او را نشناخت...
- ۹۵/۰۹/۰۱