مرا ببخش که کوله بار گناه آوردم...
- سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۱۶ ق.ظ
بسم الله...
هوالمحبوب.
1.
میگفت قدیم تر ها
شب که میشد
چراغ های حرم رو خاموش میکردند
و کسی و راه نمیدادن داخل حرم
خادم حرم بود
گفت یک شب خواب بی بی رو دیدم
فرمودند بلند شو چراغ های حرمو روشن کن
بیدار شدم
اعتنایی نکردم
دوباره خواب دیدم
دوباره اعتنا نکردم
تا اینکه بار سوم
خانم با عتاب خاصی بهم گفت
مگه نگفتم چراغ های حرم رو روشن کنید
سریع رفتم و چراغ ها رو روشن کردم...
صبح که شد
دیدم یه عده گرد و غبار سفر روشون نشسته
خسته
معلوم بود از راه دور رسیدن
تا اومدن تو حرم و رسیدن روبروی ضریح
گفتن دورت بگردیم خانم جان
ما دیشب راه گم کرده بودیم
چراغ های حرم تو
راه و بهمون نشون داد....
2.
یه حدیث از خودت شنیدم
حضرت رىوف مهمان نواز
امام جان
فرمودی هرکس دلش برای شما تنگ شد
بره زیارت خانوم فاطمه معصومه سلام الله ...
برای بار چندم نمیدونم
اما شکر خدا بی بی راهم داده
تا دوباره
تسلای دلتنگی ها و غم هام باشه
بانویی که نگفته همه ی دردها رو درمون میکنه
حالا دلتنگی حرم شما
دلتنگی قبر مخفی حضرت مادر
ترس از سرگشتگی و گم شدن تو این دنیا
من و میکشونه تا حرم خانم
حرمی که مثل حرم نداشته مادر برامون عزیزه
حالا باید التماس خانم کرد
تا برای ما هم چراغی روشن کنه
تا راه و از بیراه تشخیص بدیم
تا گم نشیم تو منجلاب این دنیا....
بی بی جان
از آستانه شمس الشموس اگر دورم
به یک اشاره او رو به ماه آوردم
شکسته بالم و محتاج یک نوازش تو
به دست های کریمت پناه آوردم....
- ۹۵/۱۰/۲۱