شش
- سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۱ ب.ظ
بسم الله...
هوالمعشوق.
مثل هر بار
مثل همیشه
روزهای قبل اومدن
قبل رسیدن به تو
پرم از دلشوره ...
میرسم؟
نمیرسم
چی میشه ؟
چی نمیشه ؟
میتونم خوب ببینمت
خوب زیارت کنیم؟
یه جوری که ازم راضی باشی
یه جوری که باز دعوتم کنی ...
نکنه زائر خوبی نباشه
نکنه نشه
نکنه نیام...
با خودم میگم این همه رفتی
بازم باور نمیکنی ؟؟
بازم باور نمیکنی مهربونی اربابت و؟
حق بده باور نکنم
بعد این همه تلخی
بعد این همه سختی
بعد این همه نامهربونی
تو اومدی با من رفاقت کردی
دل شکسته م و خریدی
پناهم دادی
منی که هیچ کسی و غیر خودت ندارم
تو اما
هزاااار تا بهتر از من داری،
حق بده باورش سخته
بین این همه آدم خوب
یعنی منم دوباره راه میدی حرم ات ؟
اونم کِی
عرفه
وقتی که همه آرزو دارن کربلا باشن ...
*********
اما نه ...
با خودم میگویم ؛
آرام بگیر ای حال نامعلوم
ای دل بیقرار
ارباب از تو بهتر زیاد دارد
اما
شاید از تو بیچاره تر
از تو بی پناه تر...
نه ...
سر به سجده میگذارم
سجده ے شکر
شکرِ داشتنِ تــو ...
الحمدلله الذی خلق الحسین علیه السلام.
💌❤
- ۹۸/۰۵/۰۸