بسم الله ...
این روزها همه جا عطــــرِ یاس می آید ...
صدای مادرِ احــــساس می آیــد ...
نگاه کن برگِ گل هایش را
ظرافتش را ببین ...
مادرِ ما هـــم...
مادر جـــان رایحه ی حضورت همه جا پیچیده
ببین چه شور و شعفی با آمدنت به پا کردی ...
ببین مست شدنگان عطرِ باست را
ببین دلهایی را که غم هایشان زدوده شد با نوازش دستهای مهـــربانت ...
دوســتت دارم مـــــــــادر
مادرِ ظریف تر از برگِ گل...
مادرِ یاس تر از عطـــرِ یاس ...
فصل ِ بهـــــــارم
مــــــادر ...
بسم الله...
وقتش رسید و ثانیه ، حساس میشود
”شبهایِ جمعه” بویِ حرم، یاس میشود
امشب برایِ رفتنِ ”کرب وبلا” دلم
تنها دخیلِ مادرِ عباس میشود...
گفتم ام البنین، دلم "پا" شد
گره هایی که داشتم، "وا" شد
مادر آب را صدا زدم و ...
خشکسالم شبیه دریا شد
سوره ی حمد نذر او کردیم
گم شده داشتیم و پیدا شد
با ادب بود و روی دامانش
تا گل نازدانه ای جا شد...
به مدینه نگفت مادر شد
گفت، مولای شهر بابا شد
با کنیزی خانواده ی عشق
در دو عالم عزیز زهرا شد
خادمی کرد تا که عباسش
از ازل تا همیشه آقا شد
همه ی بچه هاش عیسایند
گرچه عباس او مسیحا شد...
آن قدر خرج گریه شد افتاد
آن قَدَر خرج گریه شد تا شد
تا قیامت به احترام حسین
ذکر لبهاش ..... واحسینا شد
بسم الله ...
تکلیف یک کبوتر پهـــلو شکسته چیست
میگن تو یه همچین روزی
یه همچین ساعتی
دم دمای غروب بود که خونه ی علی علیه السلام تیره و تار شده ...
که بچه های فاطمه سلام الله علیها بدون مادر شدن ...
که اصلا داغ کوچه و سیلی و میخ و در بمونه ...
برای یه بچه سید سخته از مصیبت های مادرش حرف بزنه
اما ...
خودِ بی مادری
مادر جوون از دست دادن
اونم توی کودکی و نوجوونی
دردیه که با هیچ چی آروم نمیشه ...
همیشه روز تولد مادرم که میشه
وقتی مداح میخونه
حضرت زهرا گل یاســـه
نمیدونم چرا به اینجای مداحی که میرسه
اشک از گونه هام سرازیر میشه
انگاری وقتی مداح میگه حضرت زهرا گل یاسه
وقتی به ظرافت و لطافت گل یاس فکر میکنم
....
آره مادر
داغِ از دست دادنت دنیا رو روی سر آدم خراب میکنه ...
حتی اگه وسط مراسم شادی باشی
این روز ها و این ساعت ها که جای خود داره
که همیشه تحمل فاطمیه سنگین بوده ...
مخصوصا برای کسی که خیـــلی مادریـــه ...
من به هر کوچه خاکی که قدم بگذارم
ناخود آگاه به یاد تو میفتم مـــادر ...