نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

تو مرا سوختی و من همهء دنیــا را ...

بسم الله ...

 

 عصــرِ روزِ دهــم :

       و زنــی محــوِ تماشاست زِ بالای بلنـدی ...

 

امان از خــاطره

آدم را آتـش میــزند...

چه خــوب ... چه بد

وقتی کسی که باید کنارت نباشد

خاطره هایش آتش ات میزند...

مثلِ حالِ من

که خاطره های سفر و در کنــار تــو بودن...

مثلِ حال ِ زینب سلام الله علیها

از عصرِ امروز به بعـــد...

از امروز به بعد دیـگر

روضه

روضه ی زینب است با خاطــره هایش ...

زینبی که عاشقِ بــرادر بود ...

          اشـــهدی بر لب نشست و تیــرها در جانِ تــو

                    صحنه ای غمگین تر از افتادن یک شــاه نیست ... 

 

نگــاه کن مــرا ، اربـاب ...

بسم الله... 


 شب دهم ؛

    نــیست گاهی هیچ راهـی جــز به شاهی رو زدن...

       


وقتی کسی را دوست داشته باشی

برای تنهایی اش

گریه میکنی

برای تشنگی اش 

گریه میکنی

برای داغِ جوان دیدنش

برای داغِ برادر دیدنش... 

اما... نه

وقتی کسی دوستت داشته باشد

اجازه میدهد

نگاهش کنی

صدایش کنی

نگاهت میکند

صدایت میکند

دستانت را... میگیرد 

       نگاه کن مرا ارباب

              به نگاه تو محتاجم....