بسم الله...
هوالمعشوق.
روایت دوم : موکبِ اول
همیشه رفتن شرط نیست
همیشه اونی که میره
دلیل خوب بودن و لایق بودنش نیست
وقتی با چشم های خودت
اشکِ چشم و دلِ پاکِ کربلا نرفته ها رو میبینی
شرمنده میشی از خودت
از اینکه امام حسین اینهمه راهت داده حرمش و
یه ذره از پاکی و خلوص نیت جامونده ها رو نداری ...
وقتی یه خونه ے ساده رو میبینی
که با یه دنیا عشق
عکس ضریح امام حسین روی دیواره
و هزار تا نشونه های ساده ے عاشقی
با خودت میگی
کاش به جای من ناقابل
اهالی این خونه که با اشک چشم بدرقه م کردن
زائر تو بودن ....
بسم الله ...
هوالمعشوق .
روایت اول : هیأت
شب آخر هیأت بود
بعد تموم شدن مراسم
خیلی ها داشتن از هم خداحافظی میکردن
برای اربعین
برای کربلا
به خودم که اومدم دیدم
چنــد ساله
روزی کربلامون
به دستهای سه ساله ے شماست و
با دعای خیرش
همه مون راهی کربلای شما شدیم.
به اذنِ سه ساله ے اباعبدلله
بسم الله ...
بسم الله...
هوالمعشوق.
دیدمش داره از وسط کوچه میاد
با عصا
با کمرِ خــم
حتی به سختی میتونه راه بره
این پیرزن مهربون
از دور دیدمش
سلام کردم
عجله داشتم که سوار ماشین بشم و برم
گفت صبر کن
اومدم تو رو ببینم
جا خوردم
انقدر سرعتش کم بود
که خودم رفتم سمتش
گفتم شاید مسیرش این طرفی بوده...
بسم الله ...
گفتــ :
میاد به دلت سر میزنه
دلت رو بو میکنه
اگه ازش غافل باشی
اگه به یادش نباشی
اگه بدون اون زندگی کردن و یاد گرفته باشی
اگه ببینه جایی تو دلت نداره
آروم
بی صدا
بدونِ اینکه حتی خودت بفهمی
راهش رو میگیره و میره ...