بسم الله ...
هوالمعبود.
امشب شب عرفه ...
پرده خونه خدا رو عوض کردن
نگو توی این شبا نمیدنی من چیه دردم ....
خدا
خدایی که بزرگی و بزرگی کردن بلدی
خدایی که فرا نگاهت اول به زائرهای کربلای اربابه
منم پارسال عرفه کربلا بودم
من و یادت میاد
با همه دردهام بدونِ هیج حاجتی اومدم در خونه حسین ات
من که ازت چیزی نخواسته بودم
خودت دادی
هر چی بوده خودت خواستی ...
اوس کریم
مشتی
ما رو دیگه اینجوری امتحان نکن
ما از همین الان رفوزه ایم
ما ورشکسته ایم
ما زمین خورده ایم
عاخه زمین خورده زدن نداره
لا تودبنی بعقوبتک
آخدا ....
بسم الله ...
هوالمعبود.
از صبر
کم آورده ایم و
از درد ... زیــاد
ربنا لا تحملنا مالا طاقہ لنا به ...
کمی از درد مان بردار
و به ما صبر عطا کن
مهربان خداے من ...
بسم الله ...
هوالمعشوق .
رفتم دیدنش
اون از مکه میگفت
من از کربلا
امسال دلم هوایی مکه شده بود
اما وقتی تعریف میکرد
تو دلم
همون دو روز کربلاے عرفه م
برابر اومد با یک ماه حج واجب اون
تو دلم خوشحال بودم که رفتم نجف
که دوشب سامرا موندم
که کاظمین و دیدم
تو دلم گفتم
سال دیگه اگه قرار به انتخاب بود
اگه راهم دادن
چه سخته انتخاب بین مکه و کربلا
و دل من
همیشه کربلا ے تو رو خواسته
حسین جان ❤
بسم الله...
هوالمعبود .
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »
وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ
وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ
وَبَشِّرِالصَّابِرِینَ
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ
قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ( سوره بقره ۱۵۵-۱۵۶)
بسم الله...
هوالمعبود.
امسال اولین سال بود
که با تمام وجودم
دلم حج خواست
وقتی شنیدم زائرا دارن میرن
و دو تا زائر هم از آشناهای ما بودن
دلم طاقت نیاورد
رفتم برای خداحافظی.
امسال عجیب دلم هوای حج داشت
هوای مکه
هوای مدینه ...
موقع خداحافظی،
اشکم درومد
گفتم ان شاءالله تو مدینه من و ببینید
من و یاد کنید
من سه بار تو کربلا تصویرتون و دیدم.
اون لحظه ای که دلم شکست
که اشکم جاری شد
تو خیالمم فکر نمیکردم
تو من و ببری کربلا
جایی که خودت گفتی روز عرفه
اول به حاجیای صحرای کربلا نگاه میکنی و
بعد به حاجیای خودت
به صحرای عرفات ...
حالا
من خوشبخت تر از اون حاجی ام
که زائر کربلای حسین ات شدم
و هنوز،
باورم نمیشه
اینهمــــه سعادت و
که تـــو قسمتم کردی
ممنونتـــم خـــدا .
❤🙏
بسم الله ...
هوالمعشوق.
میگویم :
یٰا مَنْ أَرجــوهُ لِکُلِّ خَیْــر
میگویی :
«کُلِّ خَیـْـر فی بابِ الحُسین علیه السلام»
میگویم :
أبکی لِفِــراقِ الحُسیــن ...
دلت به حالم میسوزد
ڪربلا نصیبم میکنی.
و من دوباره زائر شده ام
زائرِ کربلا
زائرِ نجف
زائرِ تــو
زائرِ خــدا....
بسم الله ...
هوالمعبود.
اسمت رو صدا میزنم
خــدا
جوابم و میدی و
دستام و میگیری
نه
تو جواب من و نمیدی
این منم که بعد سالها انتظارِ تو
بعد سالها مهربونی و
به پای من نشستن
اومدم سمتت و
جوابت رو میدم
و تو انقدر بزرگ و بخشنده اے
که اینهمه سال دوری و غفلت رو
به روی من نمیاری ...
راستی چقدر خوبه معشوق خدا بودن
معشوق کسی که خودش همه کاره عالمه
همه زمین و زمان رو رام و تسخیرش میکنی
و نه فقط خودت
که میخوای
همه زمین و زمان
عاشقش بشن و
ستایشش کنن
درست مثلِ سرور و سالار ما محمدﷺ
چه عشق قشنگیه
انقدر که دیگه
نمیشه عاشق رو از معشوق تشخیص داد
انفدر که همه چی بین شما رنگ و بوی خدا گرفته
رنگ و بوے تـــو
چه عشق قشنگییه
اون عشقی که فقط دوست داشتن باشه و پرستیدن
نه ترس جدایی و دلهره ے دلشکستن
خدایا عاشقم کن
عاشقِ خودت
من به تو پنـــاه آوردم.
بسم الله...
هوالمعبود.
عصر روز جمعه
مسجدی زیبا و بزرگ
در شلوغ ترین نقطه شهر
مسجد اما
خلوت و خالی از نمازگزار
رهگذران
با شنیدن صدای اذان
یکی یکی وارد مسجد شدند اما
خبری از نماز جماعت نبود
هر کدام
در یک سمت مسجد
نماز فرادی میخواندند...
همانجا بود که به خودم آمدم و
زیبایی صفوف پیوسته و به هم فشرده نماز جماعت را
از نگاه تو دیدم
درست مثلِ پدر و مادری که
دوست دارند
تمام فرزندانشان دور هم جمع بشنوند و
با هم باشند
تو هم
از کنار هم بودن مومنین
در صفوف فشرده نماز جماعت
اینگونه لذت میبری
برای همین است که
ایننهمه ثواب و خیر و برکت
خرجِ نمازهای جماعت کرده ای
ولو نماز جماعتی دو نفره .
برای تو
مهم
همین با هم بودن و
کنار هم بودن است....
راستی
در بین شلوغی شهر
درِ خــانه ے تـو
تنها دری است که همیشه به روی همه باز است و
تنها خانه ایستــ که
غرق در آرامش و امنیت است
انگار در خانه ات همه را به آغــوش کشیده ای ...
بسم الله...
هوالمعبود.
به تو فڪر میکنم
به بخشش ات در عینِ بزرگی
به مهربانی ات در عینِ اقتدار
به صلابت ات در عین دلرحمی
به تو فکر میکنم
به عشقی که تمامِ وجودت از آن سرشار است
عشقی که خودت
بارها و بارها به زبان آورده ای
«اگر بندگانم میدانسنتند من چقدر دوستشان دارند
از شدتِ این اشتیاق میمردند»...
و اگر نبود این عشق
و اگر تو اینگونه عاشق نبودی
کِی راهِ بازگشت به آغوشت
بعد از هر خطا
بعد از هر دلشکستن
بعد از هر آزار
اینگونه راحــت و همـــوار بود...
آغـــوشی که چنان
بنده ات را در آن پنـــاه میدهی که انگار
به جز عشق و معرفت و دلدادگی
هیچ چیز بینتان نبوده است ...
و اگر نبود این عشق
و اگر تو این گونه عاشق نبودی ....
وای به حالِ من و این دل
که دلِ خدای عاشقی چون تو را شکستیم و
از دوست داشتنت سوء استفاده کردیم و
به یادت نبودیم .
افسوس که چه روزهایی که در فـراق تو ،
در غفلتِ من سپری شد...
آرے عشق
همان سرمنشأ هستی است
دلیلِ بخشش و چشم پوشی عاشق است
و اگر نبود این عشق
و اگر تو اینگونه عاشق نبودی ....
بسم الله...
هوالمعبود .
آن هنگام کہ انسان را آفریدی
و راهِ بازگشت و توبه را بہ او آموختے
حتما میدانستی ڪہ یک روز
یک جــا
ڪم مے آورد و
بیراهه میرود و
از تو دور مےشود...
و تــو از همان ابتدا
تـا همیشـــه
راه ِ توبہ و بازگشت به سوے خودت را
برایش باز گذاشتہ اے
امــا
زندگے...
امان از زندگے ڪہ حتے لحظہ اے
حتی براے یڪ بار
راهِ بازگشت ندارد .
امان از دلے ڪہ دیگــر دل نمیشود ....
امان از دلے ڪہ باید پاے تمامِ عهد و پیمانش بماند و
راهِ چــاره اے جز دلسپردن به نگاه مهربانت ندارد
و مےداند ڪہ تو او را مےبینی و
هواے دلش را دارے ...
سرِ ارادت ما و آستانِ حضرتِ دوست
ڪہ هرچه بر سرِ ما مےرود ارادتِ اوست ....