نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۱۹۳ مطلب با موضوع «دلنوشـــته های معشـــوق» ثبت شده است

هفده

بسم الله...

هوالمحبوب.

 

پنج شنبه 

هفدهم مرداد ماه ۱۳۹۸ 

 

السلام علیک یا ابالمهدی 

همیشه صبح روزهای پنج شنبه 

وقتی زیارت نامه شما را میخواندم

آرزو داشتم یک صبح پنج شنبه مهمان شما باشم

اصلا پنج شنبه ها را باید دو تا کرد

یکی صبح

یک شب 

صبح هایش برای سامراے شما و

شب هایش برای کربلاے ارباب 

یک بام و دو هوا که میگویند همین است

خدا روزی مان کند 

ان شاءالله.

 

شانزده

بسم الله...

هوالمعشوق.

 

به مرگ فکر کردن 

زندگی رو عجیب میکنه 

زندگی رو بی اهمیت میکنه 

وقتی فکر کنی یک ساعت دیگه زنده نیستی 

و دیگه برات اهمیتی نداره حساب بانکیت چقدره 

ماشینت چیه 

چقدر طلا داری ...

 

چقدر راحت میتونی ببخشی

چقدر برات مهم میشه نکنه مال کسی دستت باشه و

حق الناس به گردنت...

چقدر کار نا تموم رو تموم میکنی ...

چقدر به پدر و مادرت محبت میکنی 

 

چقدر مینویسی 

و چقدر میفهمی که بیهوده تلاش کردی 

برای چیزایی که نمیتونی با خودت ببری 

و همه چی همین جا میمونه 

همه چی میمونه جز سفرهای کربلا

جز مشهد های امام رضا 

 

چقدر فکر کردن به مرگ خوبه 

اگه در آغوشِ تو باشه ...

 

 

عمر دست خداست 

اما 

مردن تو کربلا سعادته 

باید از خدا خواست 

باید مدام آرزو ش کرد 

 

و من کوله بارم را سبک کرده ام

برای دیدن تــو 

برای آغوشِ مهربان ات ...

 

چهارده

بسم الله...

هوالمعشوق.

 

گفت : 

ان شاءالله به سلامتی،بریم 

به سلامتی بیایم 

با زیارت مقبول ...

 

نگاش کردم

چیزی نگفتم

هر کی به یه امیدی میاد 

به یه امیدی برمیگرده 

من اما

خیلی ساله 

به این امید میام

که دیگه هیچ وقت برنگردم 

 

بیا بخر من و 

من زیاد آب و دونه نمیخوام

من و تنها و غریب رها نکن

بزار با تو بمونم 

بزار برات جون بدم

 

من خیلی ساله امید برگشت ندارم

بیا بخر من و...

 

سیزده

بسم الله ...

هوالمعشوق.


روزشمار نوشته بود 

تا عرفه 

نه روز 

دلم ریخت 

دلم شور افتاد 

دلم آب شد

دلم رفتـــ

 

باور کنم؟

یعنی میشود؟ 

من 

نه روزِ دیگر

کنارِ تــو ؟؟


دوازده

بسم الله...

هوالمعشوق.


روزی که چله حدیث کساء رو شروع کردم

فکر نمیکردم 

عید قربان 

تو کربلا 

چهلمین حدیث و بخونم و ختم کنم ...


یازده

بسم الله...

هوالمعشوق.


گفت پیشاپیش تولدت مبارک

میخواستم بگم

چند روز قبل تولدم کنارِ توام 

اما 

قرار شد

همه چی بین خودمون باشه 


    ******

چشم هات و ببند 

آرزو کن 

شمع ها رو فوت کن...


این یه رسمه 

میگن آرزوت برآورده میشه 


از یکی شنیدم که میگفت نباید شمع ها رو خاموش کرد 

نباید برای خاموش شدن شمع دست زد و خوشحال بود



تو خیالم

چشم هام و میبندم 

آرزو میکنم ؛

یه سلام میدم با حسرت طرفِ کربلا 

آرزو دارم بمیرم عرفه کربلا ...


بیا و همین یکبار 

آرزوی برآورده ے من باش

من... تو... 

عرفه... کربلا


و بعد از آن فقط مرگ بین ما فاصله بیاندازد و 

دیگر هیچ....


ده

بسم الله...

هوالمعشوق.


گفت 

اینار دیگه به کسی نگو 

بی سر و صدا 

بی سر و صدا برو 

بی سر و صدا بیا ...


من اما

خیلی وقته بی سر و صدا میام پیش تو

اینبار 

غریبونه... تنها

اینبار  

فقط بین من و خودته ...

خیلی چیزا 

فقط بین ِ من و خودته 

بین من و تو 

که تنها دار و ندار دلم هستی و

بهترین رفیق زندگی ام

اے مهربانتر از پدر و مادرم حسین...


هشت

بسم الله...

هوالمعبود.


امسال اولین سال بود 

که با تمام وجودم 

دلم حج خواست

وقتی شنیدم زائرا دارن میرن 

و دو تا زائر هم از آشناهای ما بودن

دلم طاقت نیاورد

رفتم برای خداحافظی. 

امسال عجیب دلم هوای حج داشت

هوای مکه 

هوای مدینه ...

موقع خداحافظی،

اشکم درومد 

گفتم ان شاءالله تو مدینه من و ببینید 

من و یاد کنید 

من سه بار تو کربلا تصویرتون و دیدم.


اون لحظه ای که دلم شکست 

که اشکم جاری شد 

تو خیالمم فکر نمیکردم 

تو من و ببری کربلا 

جایی که خودت گفتی روز عرفه

اول به حاجیای صحرای کربلا نگاه میکنی و 

بعد به حاجیای خودت 

به صحرای عرفات ...


حالا 

من خوشبخت تر از اون حاجی ام

که زائر کربلای حسین ات شدم


و هنوز،

باورم نمیشه 

اینهمــــه سعادت و 

که تـــو قسمتم کردی

ممنونتـــم خـــدا .

❤🙏 

هفت

بسم الله ...

هوالمعشوق.


تو این چند سال 

به خاطر نوع کارم 

به خاطر روابط با افراد مختلف 

خیلی آدم ها اومدن پیشم

خیلی ها که میخواستن از ایران برن

پناهنده بشن

اغلب کشور آلمان!

گاها کانادا

بعضی وقت ها به خودم میگم

انگار هیچ کشوری جز آلمان تو دنیا نیست


تعجب میکنم از آدمی که مضطره 

بیقراره 

سرگردونه 

و به جای امام حسین 

به بلاد کفر پناهنده میشه .


تو دلم بهشون میگم

پناهندگی خوبه 

اما پناه به خونه اهل بیت 

که پناه عالمن...


از خیال میام بیرون

هر جایی برید همین وضعه 

چرا میخواید خانواده تون رو ترک کنید


دوباره تو خیال خودم

منم یه روز میرم

خانواده که هیچی 

همه چیم و میدم 

پناهنده میشم

پناهنده ے کربلای تو 

ارباب.


پناهم میدی 

برای همیشه ؟؟


شش

بسم الله...

هوالمعشوق.


مثل هر بار 

مثل همیشه 

روزهای قبل اومدن 

قبل رسیدن به تو 

پرم از دلشوره ...


میرسم؟

نمیرسم 

چی میشه ؟

چی نمیشه ؟


میتونم خوب ببینمت 

خوب زیارت کنیم؟

یه جوری که ازم راضی باشی 

یه جوری که باز دعوتم کنی ...


نکنه زائر خوبی نباشه 

نکنه نشه 

نکنه نیام...


با خودم میگم این همه رفتی 

بازم باور نمیکنی ؟؟

بازم باور نمیکنی مهربونی اربابت و؟


حق بده باور نکنم 

بعد این همه تلخی 

بعد این همه سختی 

بعد این همه نامهربونی 


تو اومدی با من رفاقت کردی 

دل شکسته م و خریدی 

پناهم دادی 

منی که هیچ کسی و غیر خودت ندارم

تو اما 

هزاااار تا بهتر از من داری،

حق بده باورش سخته 

بین این همه آدم خوب 

یعنی منم دوباره راه میدی حرم ات ؟

اونم کِی 

عرفه 

وقتی که همه آرزو دارن کربلا باشن ...

                   *********

اما نه ...

با خودم میگویم ؛

آرام بگیر ای حال نامعلوم

ای دل بیقرار 

ارباب از تو بهتر زیاد دارد

اما 

شاید از تو بیچاره تر 

از تو بی پناه تر...

نه ...

سر به سجده میگذارم 

سجده ے شکر 

شکرِ داشتنِ تــو ...

الحمدلله الذی خلق الحسین علیه السلام.

💌❤