نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۱۹۳ مطلب با موضوع «دلنوشـــته های معشـــوق» ثبت شده است

تو بهترین رفیقمی ارباب ....

بسم الله...

هوالمعشــوق.


گفتــ هیچ فکر کردید 

چی شده بین این همه آدم

خدا ماها رو راه داده تو خونه ش..؟


شاید 

دیده خسته تر و بیچاره تر از ما کسی نیست

سه روز پناهمون داده توی خونه ش

تا یه کم از بار گناهامون کم بشه...


با خودم میگم 

اینکه بینِ این همه آدم

هر چند وقت یه بار

من و راه میدی حرم اتــ

حتما خستگی و بیچارگیم و دیدی

میدونی به جز،خودت کسی و ندارم

میدونی هیچ جایی جز کربلا ی تو حال من و خوب نمیکنه 


مثلِ بارونی که تو اوج آلودگی هوای زمستون میباره

انگار خدا دلش به حال بنده هاش سوخته باشه

انگار دیگه همه چی از حد نهایتش گذشته باشه و

به مرز هشدار و خط قرمز رسیده باشه


طاقت منم که طاق میشه

اوضاعم که به حالت بحرانی میرسه 

خط قرمز پریشونی رو که رد میکنم

دستِ دلم و میگیری 

میبری تا حرمت

دلم و آروم میکنی 

دردام و تسکین میدی 

تا برای یه مدت دیگه 

دور از تو 

دور از حرم اتــ

بتونم درد های بیشتری رو تحمل کنم


تو همیشه بودی

همیشه هستی 

همیشه هوام و داشتی 

هوای من و

که جز خودت کسی و ندارم

ارباب 

اربابِ خوبم ...


دردِ عشق ...

بسم الله...

هوالمعشوق.


گله ای نیست

من درد به جان خریده‌ام

به امیدی که 

تــــو درمانم باشی

ح‌س‌ی‌ن جان...


غمگین ترین صدای جهانم بدون تو ...

بسم الله ...

هوالمحبـــوب.


تمامِ این روزها رو 

یکی یکی شمردم 

تا برسه به اسفند 

تا برسم به کربلا 

تا برم نجف 

تا بیام سامرا

هر روزی که به سختی هزار روز میگذشت 

تو دلم کلی ذوق داشتم برای سامرا 

دو شب کامل سامرا بودن 

خیال بود 

حق داشتم که باور نکنم ...

نشد که بشه 

قصه ے سامرا رفتن

قصه ے عجیبیه 

سخته ،

هر کسی رو راه نمیدن 

درست مثلِ من

....

روزِ عشق...

بسم الله...

هوالمعشوق.


روزِ عشق 

یعنی هر صبحی که کنارِ تو شب شد

هر شبی که به پرچم روے گنبدت 

نگاه کردم و

تو درمانِ تمــامِ دردهایم شدی.

روز عشق 

تمام روزهای کنار تو بودن بود 

و من امروز چه خالی ام از عشق 

چه خالی ام از نگاهت

چه خالی ام از زندگی 

و من امروز 

پر از دردم

درد دوری و فــراق

نعم الرفیــــق ....


من‌ازتودوری‌نمیـــتوانم ...

بسم الله...

هوالمعشوق.


دوست داشتن تو 

در یک روز که جا نمیشود

باید 

در ذره ذره وجودم

در هر لحظه از تمــام عمــر و زندگی ام

دوستــ داشتنتــ را نفس بکشم.

دوست داشتن تو 

تنها چیزی استــ 

کہ در این دنیا دارم

و تـو 

تنها کسی که برای دلم 

باقی مانده ای 

ارباب

ارباب خوبم...

امرے محال باشد، بے دوسـتــ زندگانے ...

بسم الله...

هوالمعشـوق.


چشمانم 

یک دلِ سیـــر گریه

به انصارُ العبـاس

بدهکـار بودند ...




تحتُ القُبہ

بسم الله ...

هوالمعشــوق.


کم کم داشتم نا امید میشم

از تمامِ امیــدهایی که توے هر سفر 

تو کوله بارم گذاشته بودم 

تا تحتُ القبہ

سرزمین آرزوها 

محل استجابت دعا ها 

تحــویلِ تــو بدم

کم کم داشتم رو سیاه میشدم 

پیش همه اونایی که با یه دنیا امید و 

با کلی حسرت

به من روسیاه تر از همه 

التماس دعا میگفتن 

کم کم توی دلم داشت خالی میشد

که ارباب 

من بدم 

اما توی کوله بارم پره از امید هایی که

 چشمشون به دعای تحت القبه ے توئه

مگه میشه اینجا دعا کرد و مستجاب نشه

تو که شاهدی من اینجا هیچ وقت چیزی برای خودم نخواستم

جز یه زیارت دوباره ...

...

ته دلم اما 

به تو قرص بود 

ارباب هوای نوکرش را دارد 

حالا 

بیشتر دعاهای تحت قبه م 

مستجاب شده 

وقتی شنیدم

جفتشون

صحیح و سالم 

به فضل خدا

به لطف شما 

بچه هاشون رو بغل گرفتن

الحمدلله ....

 

نجــوا ...

بسم الله...

هوالمعشوق


روایت سوم : تاول


وقتی داشت تاول پای زائرها را درمان و پانسمان میکرد

زیرِ لب آروم آروم با اربابش نجوایی کرد

این شاید زیباترین نجــوا بود 

وقتی توی موکب جمکران 

موکبی که به نام امام زمانه 

با دستات مرهم رو زخم پاهای زائر امام حسین بزاری و

همزمان زیر لب با مولات نجوا کنی و

همزمان 

امام زمان و امام حسین علیه السلام

نگات کنن و 

ازت راضی باشن...

مگه میشه نجوا از این زییاتر ...؟

مگه میشه به این نجوا جواب ندن ؟


موکب ...

بسم الله...

هوالمعشوق.


روایت دوم : موکبِ اول

همیشه رفتن شرط نیست

همیشه اونی که میره 

دلیل خوب بودن و لایق بودنش نیست 

وقتی با چشم های خودت

اشکِ چشم و دلِ پاکِ کربلا نرفته ها رو میبینی

شرمنده میشی از خودت

از اینکه امام حسین اینهمه راهت داده حرمش و

یه ذره از پاکی و خلوص نیت جامونده ها رو نداری ...

وقتی یه خونه ے ساده رو میبینی 

که با یه دنیا عشق 

عکس ضریح امام حسین روی دیواره 

و هزار تا نشونه های ساده ے عاشقی

با خودت میگی 

کاش به جای من ناقابل 

اهالی این خونه که با اشک چشم بدرقه م کردن 

زائر تو بودن ....


ریحانة الحسین ...

بسم الله ...

هوالمعشوق .

روایت اول : هیأت 

شب آخر هیأت بود 

بعد تموم شدن مراسم 

خیلی ها داشتن از هم خداحافظی میکردن

برای اربعین

برای کربلا

به خودم که اومدم دیدم

چنــد ساله

روزی کربلامون

به دستهای سه ساله ے شماست و

با دعای خیرش 

همه مون راهی کربلای شما شدیم.


به اذنِ سه ساله ے اباعبدلله

بسم الله ...