نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

قرارمی، صاحب اختیارمی ...

بسم الله ...

هوالمحبــوب .


شاعر نیستم 

اما

هر سال به شوق میلادت

کلمات را کنارِ هم میگذارم 

تا نگاهم کنی و 

قــرار گیــرم .


ببین چشمامو میبندم ، 

ببین با گریه میخندم

میونِ خیلِ زوارت ، 

دخیلِ اشڪ میبندم


ببین خاڪم ، ببین سردم ،

 ببین پژمرده و زردم 

 ببین فکرِ تو ام هر دم ، 

تـــو درمـانی  برا دردم



قیامت کن ، شفاعت کن  

به چشمانم عنایت کن

برات کربلا آقا ،

به دستانم کرامت کن



تو آقایی ، تو مولایی 

انیس و مونس مایی

 منم مجنون ، منم دلخون

خراب و مست و هرجایی


پنــاهِ گریه هاے مــن

علی موسی الرضاے من

شـبِ تنـــهایی قبــرم

به راهت چشم هاے مـن




رفیقِ شفیق ...

بسم الله...

هوالمحبوب.


گفت امام مثلِ یه رفیقه

یه رفیقِ شفیـــق

یه رفیقِ مهربـــون

یه رفیقِ دلســوز

دلم شکستــ

چشمام بارونی شد

با گونه ے خیس

با صداے لرزون

آهسته 

آروم

توی دلم گفتم

مگه میشه رفیق از رفیقش بیخبر باشه ؟

مگه میشه چند مـــاه چند مــاه هم و نبینن

مگه میشه رفیقت و بغل نکنی و

همه دلتنگی هاتو تو آغوشش نباری و 

همه درد دل هات رو بهش نگی؟

مگه میشه ؟

میشه امامِ مهربونِ من باشی و 

پناهم ندی؟

میشه حالم و ببینی و 

نگــاهم نکنی؟

میشه درمون بلد باشی و

دردام و دوا نکنی؟

مگه میشه امام رضا ...

رنج ما را که توان برد به یڪ گوشه چشــم

شرط انصـــاف نباشــد که مداوا نکنی ...


اے حرم اتــ ملجأ درماندگان...

بسم الله...

هوالمحبــوب .

همہ جــا حرف  شماستــ

ذڪرِ شمــاستــ

دارے دلبری میکنی

دارم دل از دست میدم

دلم و 

از دستِ خودم

به دستِ مهربونِ شما میسپارم

پناهم بده 

راهم بده 

اے حرم ات ملجأ درماندگان

دور مـــران از در و راهـــم بده ...


ربیعَ الأنام

بسم الله....

هوالقائم.


چقــدر بہ یادت نرگس خریدم

نیامدے...

حالا همہ شوقِ بهــار دارنـد

دلِ من اما

در زمستان مانده استــ

بی تـــو...


سالها گذشته و 

بی آنکہ بهــارے ببینم 

پیر شده ام ،

بی آنڪہ 

تـــو را ببینم

یا ربـیـــع الأنام

  اے بهارِ دلها...


مـــادر ...

بسم الله...

هوالمحبــــوب.


بہ پیشوازِ قدومت 

مــادر ...

زبانم گره باز نمیکند

به حرف زدن

به نوشتن برایت 

برای تو

میدانم که من کم ام

حتی برای از تو نوشتن 

مثلِ تو بودنم

پیشکش

میلاد مبارک مادر تریـــن....


آتش ...

بسم الله ...

هوالنـــور.


دختر ها مادرے اند

هر کاری که مادرشان کند

یاد میگیرند

حتی اگر 

مـا در 

در

آتــش

بسوزد

حتی اگر

هر روز 

آروزوی مرگ کند ....

 اے مرگ همتی ڪہ دلِ دردمندِ من

دیگــر به هــــیچ روی مداوا نمیشود

آتش بگیـــر تا ڪہ بدانی چه میکشم

احساسِ سوختن به تماشا نمیشود ...


بہ انتظارِ فصــلِ تــو تمام فصل ها گذشتـ...

بسم الله ...

هوالغائب.


دلــم ڪہ برایت تنگــ میشود

جاے خالے ات ڪہ بیقــرارم میکند

نبودنت ڪہ آتشــم میزند

امیدم ڪہ نااُمیــد میشود و

حســرتم ، انـــــدوه و 

انــــدوهم بســــیار

نرگس میخرم

که عطــــرش 

درمــانِ دردهــایم شود

بیخبر از همه جــا که دردِ فــــراق

جز با وصـــال معشـــوق

درمان نمے پذیرد.

 منِ خســـتہ چون ندارم ، نفسے قرار بے تو

     بہ ڪدام دل صبـــورے کنم اے نگـــار بے تــو

ره ِ صبـــر چون گزینم منِ دل بہ باد داده

      ڪہ بہ هیــچ وجه جــانم نکند قـــرار بے تـــو...


شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم

بسم الله...

هوالمعشوق .


امشب فقط بہ صداے دلــم گـوش ڪن

همیشہ ڪہ همہ ے حرفها گفتنے نیستــ

همیشہ ڪہ نمیشود سخن گفتــ

نمیشود نوشتــ

گاهی باید فقط برای فهمیدن حالِ دلی

به صدایش گوش کرد...

اصلا مگر میشود 

معشوقی چون تو 

از حالِ عاشق خبر نداشته باشد ؟

اصلا مگر میشود 

حال دلم را بدانی و

به دادش نرسی 

اصلا مگر میشود اربابـــ

اربــــاب خــــوبم ....


حسین جان؛

 حالا دوباره درد سرم را نگـــاه کن

     بال و پرم شکسته پرم را نگـــاه کن

 قلبم میان زمزمه فریاد میزند

      حالا دوباره عکس حرم را نگـــاه کن



اینجا نگاه ها به دستـــِ ڪریمِ توستـــ ...

بسم الله...

هوالمحبـــوب.

کمتر شبِ جمعه اے پیش میاد

حرمتــ انقــدر خلوت باشه

حرمے کہ براے ما حکم کربلا رو داره

اما دیشب

شبِ جمعه بود و

شب یلدا

دو روز مونده به تولدتون

انگار اختصاصی دعوت کرده بودید مهمون هاتون و

تا تو آرامش و خلوتی 

شب جمعه 

یه دلِ سیــر حرم امنِ شما رو

کربلاے ایران و زیارت کنن...

خواسته و ناخواسته

چند سالی هستــ 

ایام میلادتون

دعوتمون میکنید بہ حرم و

با همه ے روسیاهی پناهمون میدید و

ما هم شرمنده ے این کرامت و بزرگواری...

          .......

با صداے بلند داشت گریه میکرد

صداش از اون سمت ضریح میومد

مشخص بود جوونه

دلی ڪہ شب جمعه

شب یلدا 

پناه آورده به حرمت و

اینجوری هق هق گریه هاش بلنده

حتما خیلی درد داره

حتما خیلی پُره ...

که حالا با صداے بلند

تموم درد و دلاش و با کریمے که شما باشید

در میون میذاره.

اما گاهی 

نمیشه با صداے بلند گریه کرد

نمیشه به هق هق افتاد

اما شما 

اشکی که آروم روے گونه ها جاریه و

بغضی که آروم تو گلو میشکنه رو

بزارید به حساب اینکه یکی 

سفره ے دلش و فقط پیش شما باز کرده و

درمونش هم تو دستهای خودتونه

که همه چی و میدونید...


میلادتون مبارک

مبارک دل ما 

که خدا بهشت و نصیبمون کرده و

با یه سلام از حرم شما 

تا کربلا راهی میشیم.

یاسیدالکریم ؛

هر دمی از زمانه دلگیرم راه صحن تو پیش میگیرم 

ای قرار دل هوایی من مرحـــم زخم کربلایی من ...


روزگاریست به رویای حرم دلبستـــم...

بسم الله...

هوالمعشوق.


دلتنگــ که میشوم 

دستم به هیچ کجا که نمیرسد

از خودم که ناامید میشوم 

به خواب پناه که میبرم 

به رویا 

به احساس کنار تــو بودن 

و تـــو

دستِ دلم را میگیری و

به خوابم می آیی و

مرهم دلِ تنگم میشوی و

مــن

خــــ.وب میدانم

این چشمان آلوده و

این نگـــاه گنه کار

حتی برای دیدن رویای حرم اتــ هـــم

لیاقتـــ ندارند ...

   این دلِ تنگـــم عقده ها دارد 

        گوئیا میـــلِ کربلا دارد...

   ای خدا ما را ، کربلایی کن

   بعد از آن با ما هرچه خواهی کن...