آقای من مهـر تو را واجـب نوشـتند
یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشــتند
سال هزار و سیصد و اندی گدایی است
روزی ماها از همین چندی گــدایی است
من چهارده قرن دنبال شمایم
مال خودم هم نیستم مال شمایــم
ماه رجب تا که به تو آغـوش وا کرد
با آبــرو شد، خویش را مــاه خــدا کرد ...
هوالمنصــــور
کاش میشد روز و شـب پـــروانه وار گـردِ شمعِ نامِ تو پــــرواز کرد...
آقــای من ؛
مدتــی هست که ظرفِ گله ام سر رفته
خــودم از دستِ خودم حوصله ام سر رفــته
نه امیـــد است به من تا که امـــیدت باشم
نه مفـــیدم که مگــر « شیــخِ مفیـــدت » باشــم
دلــم آن دل که خودت دستِ دلم دادی نیست
نفســـم آن نفس ِ پنـــجره فولادی نیــــست
نیـــتم پاک نشد فــال ِ دلــم خــــوب شود
بــاز با روضــــه مگـــر حالِ دلـــم خـــوب شود ...
هو المعبود...
الهی
دردهایی هست که نمی توان گفت
و گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست
الهی
اشک هایی هست که با هیچ دوستی نمی توان ریخت
و زخم هایی هست که هیچ مرحمی آنرا التیام نمی بخشد
و تنهایی هایی هست که هیچ جمعی آنرا پر نمی کند
الهی
پرسش هایی هست که جز تو کسی قادر به پاسخ دادنش نیست
دردهایی هست که جز تو کسی آنرا نمی گشاید
قصد هایی هست که جز به توفیق تو میسر نمی شود
الهی
تلاش هایی هست که جز به مدد تو ثمر نمی بخشد
تغییراتی هست که جز به تقدیر تو ممکن نیست
و دعاهایی هست که جز به آمین تو اجابت نمی شود
الهی
قدم های گمشده ای دارم که تنها هدایتگرش تویی
و به آزمون هایی دچارم که اگر دستم نگیری و مرا به آنها محک بزنی، شرمنده خواهم شد.
الهی
با این همه باکی نیست
زیرا من همچو تویی دارم
تویی که همانندی نداری
رحمتت را هیچ مرزی نیست
ای تو خالق دعا و مالک" آمین"..
بسم الله ...
کارِ ما نوکری بوده ...تویی که سروری کردی ....
به نامِ خدای یاس
خدای خالق احساس
مینویسم در حالی که سرشارم از شور
از عاشقی
از نـــور
مینویسم به بهانه انتخــــــاب شدن عطرِ سیب یارم
به عنوان کوچکترین وبلاگ برگزیده 1393
و شاید بعد از سفر به کربلا
این تنها اتفاق خوشاید سالِ 93 ی من باشد ....
عطرِ سیبِ یاری که بهانه اش ....
بماند
اما هر چـــه بود از عشقِ مــــــادر بود
و این روزها با نام موقتی عطرِ یاس
روزهای میلادِ مـــادر را جشن گرفته است ....
****
آذر ماه ِ 1393 بود که از وبلاگ عطـــرِ یــــاربعد از یک سال قلم زدن
علیرغم تمام علقه ها ی عاطفی و روحی و معنوی
کوچ کردم
و به عطرِ سیب یار
به حضرت ِ ارباب
به نگــــاهِ مادر پناه آوردم ...
و حال در این سه ماه و اندی
دیده شدن این وبلاگ توسط دوستان عزیز و محترم وبلاگ نویس
و شرکت بلاگ بیـــان
برایم باعث افتخار و خرسندی است ...
و من الله توفیق
التماس دعــــا
یا علی مدد ...
بسم الله ...
نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تـو
نشسته ام بنویسم تصورت، هیهات
فراتر از جریان خیال یعنــــی تــــو
ز برگ های تو بوی رسول می آید
گـل محمدی بی مثال یعنی تــو
شفــــیع محشر
زهــــرا
حضرتِ مــــــــــادر
زهـــــرا
کاشکی کنارم باشی
نفس آخــــر
زهـــــرا ...
تمــــــــومِ دنیـــام مـــآدر
امیـــــــدِ فردام مــــــــــــادر
بیا و دستم و بگیـــر
میدونی تنـــــــهام مـــآدر ....
بسم الله ...
آغـــازِ آفرینش از آغــازِ فاطــمه است ...
امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهــــار من از مادرانـــــه هـا
از دست پُر امیـدم و تسبیح دانه هـا
از این دلی که پــر زده از آشیـانه هـا
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یـــازده پسرش مــــــادری شدیــــــم
بسم الله...
مادر ؛
بی تو هیهات زمین میل ِ بهاری بکنـــد
یا که شمس و قمرش لیل و نهاری بکنــد
تو رسیدی و جهان آینه بندان شد و بعد
پَر ِ جبریل پُر از کوثر ِ قرآن شد و بعد
به خدیجه خبر ِ آمدنت را دادند
میزبانِ تو سر ِ خوانِ تو مهمان شد و بعد
مادر ِ عالم و آدم شدی و با قَدَمَت
شجره طیبه از میوه فراوان شد و بعد
پس از آنی که جهان مزرعه ی طوبا شد
نوه ی پنجم تو وارد ایران شد و بعد
شهر و آبادیِ ما عطر ِ خوش ِ یاس گرفت
****
مادری کردی و در روضه صدایم کردی
سر ِ سجاده نشستی و دعـــــایم کردی