نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

با نگاهت دلـم رو بردی ...

   هـو المعـــشوق ...

 

           من اســمِ تـــو را به مــادرم گفـتم و گفــت

                           در خـــواب همیـــشه میبــری نامــــش را ...

 

 

مثلِ همه ی عاشقا

وقتی با دیدن عکس ِ جدید از کسی که دوسش دارن

ذوق میکنن

وقتی عکس های جدید از حائر ِ حرمت رو میبینم

ذوق میکنــم و و هِـُــری دلـــم میریزه

از وقتی دیگه اون پارچه سیاه های دورِ حرم رو برداشتن

دلــم آروم و قرار نداره برای اومدن و دیدنت

برای نشســـتن تو بین الحرمین و سیـــر نگاه کردنت ...

و همه ش از خودم سوال میکنـــم

یعنی امام حسین یه بار دیگه راهــم میده ؟؟؟

        ***

زنگ زد خداحافظی کرد...

همسفرِ سال ِ قبل ِ کربلا ی تــو

با اینکه میدونم همیشه نگاهم میکنی و حواست بهم هست ...

با اینکه هر روز بهت سلام میکنم و میدونم جوابم و میدی

اما وقتی گفت سفارشی دعـــات میکنم و

اسمت و پیش آقا میبرم ...

دلـــم لرزید

از اینکه یه بار دیگه کنارِ ضریحت یکی قراره اسم من و صدا کنــه ...

حالا الان اونجاست

پیشِ شمــآ

نمیدونم اسمم و صدا کرده یا نه

اما خوش به حال ِ چشماش

که صحن و سرای با صفات و نگاه میکنه ...

خوش به حال ِ دلش

که حالش و خوب میکنی و راهیش میکنی که برگرده ...

    ***

امـــروز میلاد عزیز دردونه ی اربابه

که دستهای کوچیکش گره های بزرگی و باز میکنه ...

امروز دلــم و دخیل همون کنج از شش گوشه ی ارباب میکنم

که شش ماهه ارباب روی سینه ی بابا آروم گرفته

امروز دلم و دخیل علی اصغـــرت میکنم

تا دستام و بگیره و

تا کربلای تـــو بیاره ارباب ...

 

         امشب دوباره کرببلا لازمم حســــــین

                     کی میکنی به کرببلا عازمم حسیــــن ...

 


 

صدایِ پایِ کریم ...

  هـــو المحـــبوب... 


     نسیــــمی از سر زلفت بهـــار دنیـــا شد

              تـــو آمـــدی و امیـــدی به عشـــق پیدا شد ...



برای من شمـــا همان کریمی هستی
که مولایم را
به نامِ مبارکتان قســـم میدهم
که هر گرهی
فقط با ذکــــر نامتان
گشـــاده خواهد شد ...
وجـــودتان
جـــودتان
کرمـــتان
برای همه ما بالاتر از نعمت است
منتـــی از خدای متعال
آقــــا زاده ی امام هشـــــــتم ...

       صــدای پــای کریـــمانه تــو می آید

                 دلـــم به پشـــت در خـــانه تــو می آید

اُمیـــد ...

 هوالمعبود... 


     یا مَنْ اَرْجُــوهُ لِکُلِّ خَیْـــرٍ

       اى که براى تمــام خیــر ها  به او امیــد دارم



 "کُلِّ خَیْــرٍ" که می‌گویی

  مبهوت معنای حرفت می‌مانی.

  تأمل می‌کنی.

  یک بار دیگر زمزمه که نه مَزمَزه می‌کنی

  تا ببینی درست خوانده ای؟

  به راستی خدا در این ماه

  همه‌ی آنچه "خیر" است به تو می‌بخشاید؟!

  مطمئن که می‌شوی،

  فهرستی بلند از همه‌ی آنچه «خیر» می‌دانی

  در ذهــنت نقش می‌بندد.

  نباید فرصت را از دست دهی.

  مگر یک سال چند ماه رجب دارد

  که بتوانی توقع همه‌ی خیر را

  از خالقت داشته باشی؟

  به فکر می‌افتی که گلچین کنی.

  یکدفعه این را به یاد می‌آوری :  


    " بَـقیَّـــت اللّهِ خَیْـــرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُـــم مُّـــؤمِنِـــینَ"

                   " بَـقیَّــــت اللّهِ" برای شما خیـــــر است ...


در کوچه ی خیال...

     هو المحــبوب...


           یاد کرد از دل ما رحــمتِ تــو زود به زود

                        یاد کردیم تــو را دیـر به دیـر ای بـاران ...



   "بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحیم...

قدم زنان کوچه های خاکی سامرا را در خیالم سپری می کنم

تا اینکه آهسته و آرام به سرسرای بارگاه ملکوتی تان در سامرا نزدیک شوم..

از دور گنبد زیبای بارگاهتان نمایان می شود،

همان گنبدی که چندی نمی گذرد پس از تخریب آن باز شکل گنبد به خود گرفته است..

و همین بهانه ای می شود برای اینکه باران اشکهایم به روی آسمان خیالم سرازیر شوند..

السلام علیک یا علی النقی الهادی(ع)

السلام علیک یا حسن بن علی العسکری(ع)

سلام بر جد و پدر و مادر و عمه ی گرامی مولایم حضرت مهـــدی (عج)

خدای من...

یک گنبد و بارگاه برای این همه مولود آستان عصمت

یک گلدان برای این همه گل زیبا و باشکوه

یک رحل برای این همه قرآن مجسم

یک آسمان برای این همه ستاره!

یک مخزن برای این همه گنج

ناگهان دلم می شود سرتاسر غم و ماتم و اندوه و غصه..

سلام بر آقایم و مولایم مهدی(عج)

چقدر اینجا بوی انتـــظار می دهد،

 چقدر اینجا بوی گل یاس و نرگس پیچیده

چقدر اینجا مثل انتظار تنهاست در کثرت مدعیان

و چقدر مثل مولایم غریب است در کثرت شیعیان..

گویی از اینجا راهی با گل نرگس و یاس 

به بهشت کشیده شده باشد

و بهشت به اینجا چقدر نزدیک است 

در خیالم در کوچه های خاکی سامرا

رو به رویتان و چشم در چشم گلدسته ها

 به زمین می نشینم و همراه با چشمان گلدسته ها

زارِ زار اشک می ریزم و های و های می گریم...

گویی تمام غصه های دنیا را یک جا ....

عجب زمانه ای است و عجب روزگاری

هنوز که هنوز است باید در غربت و مظلومیت سپری کنید..

نه بودنتان را تاب آوردند و

 نه حال که در گوشه ای آرام گرفته اید، آرام گرفتنتان را...

گاه حرمتتان را می شکنند،

گاه به گنبدتان حمله می کنند و گاه به نام زیبایتان..

"فما أحلی اسماءکم"

چه زیبا و دوست داشتنی و شیرین است نامهایتان..

گویی عادت کرده اند به شکستن در

 آتش زدن خیمه گاه و فروریختن بارگاه ...

شیعه داغ دیده این دردهاست

شیعه سالهاست که از این غم ها بر سر و سینه می کوبد..

شیعه سالهاست که هر جا درِ سوخته ای

درد مادر بارداری، کتک زدن زنی بی پنهاه و یاور

غریبی ظلم دیده

ظرف آبی گوارا

فریاد شیرخواره و کودکی تشنه

سیلی به صورت کودکی می بیند

زار زار گریه میکند و می گرید و می گرید...

من هم می گریم و سلام می گویم

و چه زیباست که با همان کلماتی که از لبهای مبارکتان جاری شد خطابتان کنم، 

آری همان زیارت معروف جامعه کبیره..


  اَلسَّــــلامُ عَلَیْـــکُمْ یا اَهْـلَ بَیْـتِ الـنُّــبُوَّةِ

      وَ مَوْضِــعَ الرِّســـالَةِ

             و َمُخْتَـــلَفَ الْمَلاَّئِکَةِ

                      و َمَهْـــبِطَ الْوَحْىِ

                            و َمَعْـــدِن الرَّحْـــمَــةِ....