نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۶۷ مطلب با موضوع «دلنوشــــته های فـــراق» ثبت شده است

بهار دلم...

بسم الله...

هوالقاىم. 

❤ السلام علیک یا ربیع الٱنام ❤

1.

همه جا حرف از بهار است 

مگر تو آمده ای و

من خبر ندارم؟؟ 


2.

بعد از این بهار هم

زمستان است 

تا تو نیایی هیچ فصلی بهار نیست

تا تو نباشی 

تمام فصل های دلم زمستان است.


3.

عید واقعی 

دیدار روی ماه شماست 

دل زمستانی ام

هوای بهار کرده است 

نمی آیی 

بهار دلها؟ 

نمی آیی 

آرامش روح و جانها 

نمی آیی 

قرار تمام بیقراری ها

نمی آیی 

بهار دلم؟ 


     اللهم عجل لولیک الفرج


آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد...

بسم الله

هوالمنصور... 


بعد از دو ماه 

دل کندن از پیراهن مشکی عزا

سخت ترین کار دنیاست...

اصلا باید یک چیزی باشد

تا دل با آن خوش بشود

تا بتوان از پیراهن مشکی دل کند

کاش دلهایمان را شاد کنند 

با دیدن شما 

با ظهور و حضورتان

کاش مزد عزاداریهای  نصفه و نیمه ما

ظهور امام زمانمان باشد

همین جمعه 

ان شاالله... 

 مرغ دل ما را که به کس رام نگرد

         آرام تویی، دام تویی،  دانه تویی تو... 


بسم الله...

هوالغاىب.


جمعه 

روضه ی ندیدن توست 

روضه ی قتلگاه تنهایی ات

با تیرهایی از جنس گناه...

آه

چقدر شبیه جد غریب ات شده ای

مثل او تنها و مظلوم... 

و ندای هل من ناصری که

هنوز هم که هنوز است...

   ~~~

و ما همان سپاه عمر سعدیم

که نماز هایمان قضا نمیشود 

اما....


یا راد ما قد فات...

بسم الله...

هوالحاضر و الغاىب.


اینجا 

جمعه ها بدون تو 

تعطیل و تاریک و دلگیر است 

پر از بغض است 

پر از حسرت...

اینجا

همه ی روزها بدون تو جمعه است 

و درد ندیدنت

به استخوان میزند.... 


ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود...

بسم الله...

هوالغاىب.


شبهای جمعه زاىرا 

از همه جای عراق 

خودشون و میرسونن تا کربلا

عاشقی میکنن 

دور اربابشون میگردن 

هر کی یه جور

هرکی یه مدل 

فقط عشقه که بین همه مشترکه 

عرب ها دم دمای صبح 

همونجا تو حرم 

یا بین الحرمین 

کنار اربابشون چشمی روی هم میزارن

استراحتی میکنن 

چقدر شیرینه این خواب 

وقتی همه وجودت آروم گرفته کنار معشوق

چقدر شیرینه دور ارباب گشتن و آروم شدن

چقدر شیرینه کنارش بودن و نفس کشیدن

یابن الحسن (عج الله تعالی فرجه الشریف) 

آخ که اگه میدیدیمت 

آخ که اگه میومدی 

آخ که اگه بودی 

چقدر شیرین بود کنارت زندگی کردن

چقدر دلچسب بود دور تو گشتن

چقدر همه دلامون آروم میگرفت 

حضرت یار 

حضرت درمان

حضرت صاحب...

     بنمای رخ به دردمندی 

             تا بر سر کوت جان فشاند...


مرا هزار امید است و هر هزار تویی...

بسم الله...

هو الناصر.


کاش بیایی 

کاش آمدنت را 

هدیه میدادی به من.

حالا که نیستی 

و چشمانم کورند از دیدنت

به دعای خیری 

دستانم را پر کن

دلم را آرام کن

یابن الحسن 

یا مهدی (عج الله)... 

    بگو که سهم من از عشق غم نیست

             بگو می آیی و دیگر ستم نیست...


دل بی تو به جان آمد....

بسم الله...

هوالناصر.


خودت فرمودی 

«لا یُکَلِّفُ اَللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»

در وسع ما چه دیدی 

که در تقدیرمان 

این همه دوری 

این همه فراق 

این همه انتظار نوشته ای خداجان؟ 

کمی کوتاه بیا 

طاقت این همه درد را نداریم. 

         آنقدر منتظرم در ره شوق 

               که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است...


جمعه ی درد...

بسم الله...

هوالناصر. 


امروز هزار بار 

نبودنت را 

بغض کردم و باریدم

امروز هزار بار جمعه بود 

غریب و دلگیر 

به اندازه تمام جمعه های نبودنت. 

       بیا کاین دل سر هجران ندارد

           بجز وصلت،  دگر درمان ندارد...


او حیدر است زنده و جاوید تا ابد...

بسم الله...

هوالمحبوب.


گفت عظمت شب قدر 

گره خورده به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله 

شب قدر 

شب رسیدن به آرزوهاست

مثل علی (ع) که به فاطمه (س)

مثل ما که به شما

مایی که از امروز یتیم شده ایم

درست مثل بچه های کوفه

بیا تا بیشتر از این یتیم نمانیم 

آقای خوبم.

    اللهم عجل لولیک الفرج... 



دعوت...

بسم الله...

هوالغریب.


این روزها رسم شده برای جایی رفتن 

باید کسی و دعوت کنن 

باید بخوانش 

منتظرش باشن 

دوست داشته باشن که بیاد 

که ببیننش...

اگه همه تعارف های الکی و

اللهم عجل لولیک الفرج های 

از سر عادت و بزاریم کنار 

با خودم فکر میکنم 

کدوممون واقعا شما رو خواستیم

به خاطرت گناه نکردیم

دعوتت کردیم 

هر روز منتظرت بودیم 

سر سفره های غذا 

با یه بشقاب و قاشق اضافه تر 

که شاید امروز آقامون اومد... 

که هیچ بزرگی 

هیچ کوچیکی و دست خالی رد نمیکنه... 

که هر چیزی و 

اگه واقعا از ته دلت بخواهی 

حتما بهش میرسی...

و نیومدن شما 

نبودنتون کنارمون 

فقط روز به روز شرمنده تر مون میکنه 

اگه یه کم حواسمون باشه...

     مولا جان:

      نه صبر هست مارا، نه دل،  نه تاب هجران

              ماییم و نیم جانی،آن هم به لب رسیده...