نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۶۷ مطلب با موضوع «دلنوشــــته های فـــراق» ثبت شده است

ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی...

بسم الله...

هوالمنصور...

                                                          

    روز تولد است و سلام و ارادتی

         دادم به دست باد،  به شوق زیارتی...



مولا جان

در جشن میلادت 

پرم از حسرت نبودنت

لب هایم، میخندد 

اما

چشمانم فراقت را زار میزند

کاش بیایی و

تمام شود این روزهای حسرت ودلتنگی

تمام شود این شب های انتظار...


      ای یار سفر کرده نگاه پر لطفت

              وقتش شده بر ما نظری داشته باشد...


شهری که تو را ندارد....

بسم الله... 

هو المنصور.


نام ایستگاه ولیعصر (عج) را

گذاشته اند تىاتر شهر...! 

حق دارند 

شهری که تو را ندارد

شهری که تو در آن نباشی 

تىاتری بیش نیست

و ما همه انسانهایی دلمرده ایم

که نقش زنده ها را بازی میکنیم...

   برسد کاش همین حین، همین جا، فی الفور 

           برسد از  ره و حال ِ دل ِ ما خوب شود ...


بابای مهربانم...

بسم الله...

هو المعشوق.


    گویند امام هر عصر،  بابای آن زمان است

                    روز پدر مبارک،  بابای مهربانم.... 



گفتن عکس باباهاتون رو 

بزارید تا همه ببینن

تا این شکلی ازشون قدر دانی کرده باشید!

من که از شما عکس نداشتم بابا

اما 

خواب دیدم 

شاید گاهی  یکی از این چپیه های عراقی  به سر داری... 

  ***

روزت مبارک بابا...

بابا که صدات میکنم 

دلم گرمه که یکی هست همیشه حواسش بهم باشه

پشتم باشه 

هوام و داشته باشه...

بابا که صدات میکنم دلم گرمه که هستی 

نگاهم میکنی 

دعام میکنی....

بابا 

بیا 

ما خیلی بهت احتیاج داریم

خیلی شما رو کم داریم

خیلی بدون شما درد داریم

خیلی بدون شما تنهاییم

بابا

بیا

فقط بیا 

فقط دوباره برگرد و نگاهمون کن.

     برگرد ای توسل شب زنده دار ها

         پایان بده به گریه ی چشم انتظار ها...


گفتی یه روز جمعه میای ...

  بسم الله...

 

               سلام آقــا،  فدای تــو،  غصه ی من غمـایِ تــو

                            درد و بلات برایِ مــن ، درد سرام برای تــو ...

 

فقط یک جمعه صبح تا غروب

تنــها مانده بود 

بیتابی و بیقراری تمام وجودش را گرفت

جمعه ای که آقایش غریب تر از همیشه بود.

جمعه ای که حرف از همه چیز بود 

اِلّا او...

صاحــبِ زمان

صاحــبِ روزگـــار

صاحبِ قلبهای مــا

او فقط یک جمعه تنها مانده بود 

به ستوه آمد . طاقتش طاق شد و گقت:

امان از غریبی

امان از تنهایی 

امان ازدلِ شکسته ات

امان از منتظران بی وفایی چون مـا

مولای غزیبم ...

      میخواستم که وقف تو باشم تمــام عمــر

             دنیــا خـــلاف آنچه که میخواستم گذشت... 

 

 

هیاهو...

بسم الله...


خسته ام از هیاهوی شهر

از هیاهوی انتخابات

رٱی من 

عشق من 

تمام زندگی من ؛ تویی 

دلت گرفته از اینکه در این شلوغی دنیا

کسی به فکر شما نیست،   میدانم

اما اگر بیایی حال تمام دنیا خوب خواهد شد

حتی کسانی که 

به آمدنت فکر هم نمیکنند.

به خاطر مادرت،

به خاطر دنیایی پر از هیاهو

به خاطر دلی که یک دنیا غم دارد

به خاطر یک دنیا غریبی خودت

به خاطر یک دنیا تنهایی من،

بیا 

که دیدن تو درمان همه ی دردهاست

درد دوری... درد فراق...  درد عشق.


    آسان نگردد بی تو هر چه سخت باز آ

          درمان نگردد بی تو هر چه درد، برگرد...


بیا و این غم و این انتظار را بردار...

بسم الله...

هوالمعشوق.


     چون خیالت دم به دم در اضطراب آرد مرا 

           پس وصالت تا چه خواهد کرد با روز و شبم...



جمعه ها حرمش خیلی شلوغه  

زاىرها از راه دور برای زیارت شب جمعه اومدن کربلا و

تا عصر جمعه هم کنار اربابشون میمونن...

عصر جمعه هرجا باشی دلت میگیره

وقتی آقات رو ندیده باشی 

وقتی آقات نیومده باشه...

اگه توی کربلا باشی و

تو اون شلوغی بین الحرمین 

باز هم مولات رو نبینی 

عصر جمعه برات دلگیر تر هم میشه.

میشی مثل آدمی که

 همه ی امیدش و از دست داده باشه...

     نفس نفس به امید تو عمر میگذرد

               امید میرود آری، امید می آید... 


ابرو گره کردی،گره افتاده در کارم...

بسم الله... 

هو المحبوب. 


       تاصبح میخوابند و من تاصبح بیدارم 

             تازه به غیر از درد و دل ، من درد هم دارم

    درمان بیندازی نگاهش هم نخواهم کرد

               اما بجایش درد بفروشی خریدارم....



درست است که دل دیوانگانگانی چون ما

فقط در روضه است که  آرام میشود... 

اما 

همیشه روضه مادر فرق میکند 

ما روز شماری میکنیم برای روزهای محرم

 برای روضه 

اما 

همیشه روضه ی مادر فرق میکند...

روضه مادر نفس را میگیرد

قلب را میکشد

غرور را... 

وقتی دلی طاقتش کم باشد

همیشه طفره میرود 

از شنیدن و خواندن روضه های حضرت مادر

من به خاطر دل داغدار شما هم که شده

به این زودی ها به پیشواز روضه مادرتان نخواهم رفت

مولای خوبم.

    اشک مرا هر وقت میبینی تفضل کن

          هر وقت گریه میکنم یعنی گرفتارم...

 

دلِ من به شوقِ رویت خبر از جهان ندارد...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ما را تو سپردی به دستان ابالفضل (ع)

بسم الله...

هوالمحبوب...


      این کشتی حسین (ع) که ما را سوار کرد

                 ما را پیاده کرد سر سفره ی شما.... 


1.

گفت وقتی مهمان از راه دور 

از بلاد غریب به دیدن کسی میآید

پسر بزرگتر 

یا فردی از خانواده را به استقبالش میفرستند.

راست میگفت

از بین علی اکبرش (ع) و عباس (ع)

عباسش را به استقبالمان.... 

2.

میهمان سفره ی سقای با وفا که میشوی

نه میگذارد گرسنه بمانی 

و نه میگذارد تشنه بمانی 

هرچقدر هم بخواهی به نشانه ادب

گرسنه و تشنه به زیارت اربابت بروی

مگر عباس (ع) میگذارد؟

آخر تو را به او سپره است حضرت معشوق.

3.

گفته بودید هرجا روضه ی حضرتش باشد

شما هم آنجایید

در حرم سقا

مدام با خودش روضه عمویتان را میخواند

مدام میگفت 

روضه ی عباس میخوانم بیا...

چشمی که در کربلا 

در روضه حضرت عباس (ع)

 شما را نبیند کور است...

      

بی تو هر شبی که گذشت یلدایی بود برای این دل عاشق...

بسم الله...


یلدا

حکایت 

تمام شب هایی است

که بی تو میگذرد...

سرد 

سخت

طولانی...