بسم الله ...
از ما زمینیان به شما ، آسمان سلام
مولای دلشکسته ، امام زمان ، سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضه ی بابا نشسته ای ؟؟
بعضی وقتها بعضی حس ها خیلی واقعی میشه
یه جوری که با جون و دلت احساس میکنی
یه جوری که تا عمـــر داری فراموشت نمیشه
حتی اگه یه لحظه ی کوتاه باشه ...
مثل ِ مهمونی ما سه سالِ پیش خونه ی شما
ماه ِ مُــحرم
تو بهبه ی بساط های نذری و خیراتی
وقتی از کربلا و نجف برگشتیم و اومدیم سمت سامرا
وقتی تمام اون مدتی که تو کربلا و نجف بودیم لب به هیچ نذری نزدیم
بهمون گفته بودن فقط توی سامرا اجازه دارید ...
با اینکه وقت زیارتمون خیلی کم و کوتاه بود
با اینکه چند دقیقه بیشتر نبود
اما تا عمر دارم فراموش نمیکنم
مزه ی اون چایی نذری خونتون و فراموش نمیکنم آقا سید مهـــدی
چقـــدر اونجا همه ی حس ها واقعی بود
احساسمون مثل حرم های دیگه نبود
احساس میکردیم توی خونه ی امام خودمونیم
بالاخره تونستیم سرمون و بالا بگیریم و بگیم بابا ما هم یه صاحبی داریم
ایناها
اینجا خونشه ...
اینجا مزار عزیزترین آدمای زندگیشه
پدرش و مادرش ... پدر بزرگ و عمـــه ...
گرچه جایی غریب تر از سامرا نیست
یعنی ما برای رفتن به خونه پدری امام زمانمون باید با اونهمه سختی ...
تازه از غربت سامرا میشه فهمید غریبی شما رو آقا
مصیبتِ امشب از اون مصیبت هاست که جنسش واقیعه ...
تسلیت میگیم به صاحب عزایی که هست
حیُّ حاضــــره
الحمد لله ...
صاحبمونی
قلب و جونمون مالِ شماست ...
معلومه که امشب هر کی اسم پدرتون و بیاره
و بخواد خدمت شما برسه برای تسلیت نگاهش میکنید و جوابش و میدید
مگه میشه غیر از این باشه ...؟
مگه میشه نگاهمون نکنی ؟
مگه میشه دستمون و نگیری ؟
آقا ما خیلی شما رو کم داریـــم
تو لحظه ، لحظه ی زندگیمون به شما محتاجیــــم
آقا دعای ما گنه کار ها و رو سیاه ها به جایی نمیرسه
بیاید،امشب به حق ِ پدرتون
خودتون برای ظهــور ِ خودتون دعـــای فــــرج بخونیـــد
گویا دوباره بی کس و بی یار و خسته ای
این روزها کنــار دو بستر نشسته ای
انگـــار غصه دار جراحات سینه ای
گاهی به سامرایی و گاهی،مدیـــنه ای
بسم الله ...
همیشه قبل ِ هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم ...
نمیدانم چرا انقدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که ، مهمانم ؟
نگاهم روبروی تو بلاتکلیف میماند
که از لبخند لبریزم ، که از گریه فراوانم...
کاش راست باشد
اینکه میگویند دل، به دل راه دارد
اصلا همیشه گفته اند اینکه تو راهی زیارت بزرگی میشوی
معنایش این نیست که تو دلتنگ آنها شده ای
بلکه آنها دلتنگ تو شده اند و تو را خواسته اند به پابوسی شان
که وقتی تو گریه میکنی حتما آنها در چشمانت نگاه کرده اند
پس یعنی ؛ این حسِ دلتنگی که این روزها مثل خوره افتاده به جانم ، هم ...
***
من به دلم امید میدهم که حضرت رئوف حتما دعوت نامه ات را امضا میکند ...
من به دلم امید میدهم که اگر امام رضا نگاهت نمیکرد
در شام شهادتش اینگونه بغض گلویت را نمیفشرد و بی تابی نمیکردی
چقدر این روز های آخر ماه ِ صفـــر سنگین است حضرتِ سلطان
اصلا انگار از بعد از رفتن ِ رحمه للعالمین در روزهای آخر ماه صفر
تمام ِ غصه های دنیا روی دلِ آدم آوار میشود
از همین الان دلشوره ی خانه ی مــادر ، را دارم ...
د لــ ــ ــ م آرامشی میخـــواهد از جنس ِ نگـــاهِ شما
از جنسِ دل ِ رئوف و کلام مهـــربان ِ شما حضرت ِ سلطان
امتحان کردم و دیدم که میان ِ حرمت ، هیچ ذکری قسمِ حضرت ِ زهرا نشود
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشــــت، عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
بسم الله ...
کار و بارِ دو جهــان ریخــت به هـــم
غوغــــــا شـــد
چشـــم ِ زهرا و علی بعــد ِ شما دریا شــد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حــرام
رخــت مشکــی یتیــمی به تنِ زهــرا شــد
بعــدِ تــــو حــرمت کاشانه ی حــق حفظ نشد
پای اولاد حــرامی به حریمت وا شد ...
رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست. رحلت جانسوزش را به عاشقان رسالتش تسلیت می گوییم.
بسم الله ...
گمان مبر که حسن بی ضریح و بی حرم است ...
کریـــــم آل عبـــا هر چه هســت ، میبـــخشد ...
ما را برای « در » زدن معطل نکرده اید
اصلا بیــوت این خانواده « در » ندارد ...