بسم الله ...
هوالمعشوق.
راهے کربلا بود
گفتم دعا کن تا محرم حاجتم و بگیرم
گفتم به امام حسین بگو بریدم
کم آوردم
خودش کمک کنه رو قسمم وایستم.
گفت تا محرم که چیزی نمونده ...
خبر نداشت چی میخوام
خبر نداشت دعای تحت القبه ام چی بود
که فقط تو محرم اجابت میشه ...
یه گوشه ے هیأت.
حالا محرم از راه رسیده
من دل خوش کردم به دعاے تحت قبه
من دل خوش کردم به حرمت
نگاه به گریه هام نکن
بزار یه گوشہ ے هیأت
برات جون بدم و
بمیـــرم.
ارباب
بہ گمانم کہ دگر پیر غلامی رؤیاست
نذر کردم ڪہ مُحــرم زِ غمت جــان بدهم ...
بسم الله ...
هوالمعشـــوق.
چیزِ زیادے نمانده استـــ
مُحــرم ڪہ...بیاید
باران مےشوم و
تمامِ دلتنگے هایم را
درآغوشش ...
اے عشقِ محض عاشقِ بے ادعاے تو
بیش از همیشہ منتظر و بیقرارِ توستـــ ...
بسم الله...
هوالمعشوق.
زنده گے ام
پُـــر شده از حسرت و
غــــم و انـــدوه
اما...
شبــهاے جمعــہ
جنسِ این انــدوه فرق مےکند
غمے شیرین که در جانم مےنشیند و
فقـــط
حسرتِ زیارتِ شبِ جمعہ ے حـــرم تــو را دارم
حضرت یـــار
حضرت معشـــوق ...
چون صاعقه در کورهےِ بی صبــرےام امروز
از صبــح که برخاستهام ابــرےام امروز...
بسمِ الله...
هوالمعشــوق.
در شبِ تولدِ سے سالگے ام
چهــل روز مانــده تا مُحرمِ تـــو
دلتنگے هایــم را روزشمارے میکنم
تا مُحرم از راه برسد و باز
مـَحــرمِ دلـم شوے...
بسم الله ...
هوالمعشوق.
براے پیدا شدن بچہ ے هشت ماهہ ش
به دست هاے گره گشاے شش ماهه ے ارباب متوسل شده بود
مثلِ همیشہ زود جوابش و گرفته بود
کودکش پیدا شد
در حالی که گرسنه و تشنه جان سپرده بود....
بنیتا ثابت ڪرد
هیچ کودکی گرسنه و تشنہ
زنده نمیاند
تیرِ سه شعبه نیاز نبود
برای گلوے کودک شیرخواره اے
که خودش جان سپردن را بلد شده بود
این روزها اگر
براے از دست رفتن بنیتا اگر افسوس خوردیم
از غــــمِ علی اصغر باید بمیـــریم.
بسم الله ...
هو المعشـــوق .
با خودم گفتم
باور نمےڪنم ڪہ از دورےِ ما فقط
چهـل روز گذشته باشد
نه .... باور نمیڪنم
این چهـــــــل روز
به اندازه ے چهـــل ســـال
بر نوڪرت
سخت گذشتہ است ارباب.
بسم الله...
هوالمعشوق.
آخرین شبِ جمعہ ے ماهِ رمضان است...
امشب دلم با هیچ چیزے آرام نمیگیرد
دلی ڪہ حالا چهل روز است
که از معشوق اش دور مانده است
امشب عجیب بیقرارے مےڪند و
دنبالِ گمشده اش میگردد
امشب
خودت آرام ڪن دلی را
ڪہ اینقـــدر بهانہ گیرش کرده اے....
یه دیوونه ،ڪہ حالشو خدا میدونه
دلش گرفته از زمونه، اشڪ میریزه بہ هر بهونہ
ڪی میدونہ ، چقــــدر دلـــم هـــواتو ڪرده
چقـــــدر دلــم اسیرِ درده ،
بزار یه کـــم دورِت بگــرده ....
بسم الله...
هوالمعـــشوق .
بغلم کرد و
بوسیــــد و
محڪـــم تو آغوشش گرفت ...
گفت این بدن به ضریح امام حسین رسیده،
این و ڪہ گفتـــ
دلم شڪست و از آغوشِ او
پَــــر کشیـــد تا آغوشِ اربـــاب
درست روبروی حرمش
درست چسبیده به ضریح
اشڪهام جاری شد
اشڪهام و کہ دید
گفت اونایی ڪه از ڪربلا برمیگردن
دلشون نازڪه و
زود میشڪنه و
زود به زود بهانہ میگیره و
برای ارباب دلتنگ میشن ...
اربابِ خــــوبم
اربابِ مهربونم
با بغض برات نوشتم
با همود دلِ تنگی که زود میشکنہ و بهونہ میگیره
شبِ جمعہ است
راهےبه حرم ندارم
میخوام بیام هیأتت
میشه یه ڪم من و تو بغلت بگیری
تا همہ ی غصہ هامو برات ببارم... ؟
ما روزه دارها همه یادِ لـــبِ توایم
ای تشنه لب تــــر از همـــه ی تشنه ها ، حسیـــن
بسم الله...
هوالمعبود.
گفتی ناامیدی بزرگترین گناهه
گفتی و من رو یک عمر
به رحمت و مغفرتت امید وار کردی...
همیشه هم دستم و گرفتی
همیشه هم گناهم و بخشیدی
حالا چطور بعد این همه سال
بعد این همه در خونه ت بودن
دلم باورش بشه
که نا امید و دست خالی
از خونه ی حسین ات بیرونش کردی؟
من نا امیدی رو بلد نیستم
نا امیدی از خونه ی امام حسین و
بلد نیستم...
من بی حسین بودنت رو بلد نیستم
من یه عمره به خودم گفتم
امام حسین مال روسیاه ها و گنه کارها هم هست
حالا چه جوری باورم بشه دلم آروم نشده و
اربابم نگاهم نکرده و
دست خالی از در خونه ش ردم کرده...
إِلَهِی کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَهِ مَحْرُوماً
وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاة مَرْحُوماً
الَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَی حُسْنِ ظَنِّی قُنُوط الاَْیَاسِ
وَ لاَ انْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ...