نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۱۹۳ مطلب با موضوع «دلنوشـــته های معشـــوق» ثبت شده است

من به پایان آمده کارم، خودت آغاز کن...

بسم الله... 

هوالمعشوق. 


 کربلا

 دوباره 

سهم من

 ازت

 دوری.... 

    

بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت...

بسم الله... 

هوالمعشوق. 


سخته با یک دنیا امید بری 

با دست خالی و 

نا امید برگردی. 

سخته به روت بیارن 

گناه کاری و روسیاه

سخته به خونشون راه ندنت و

پشت در بمونی.... 

    بیچاره ام نگیر زمن سرپناه را 

    از من مگیر در زدن گاه گاه را 

    از شب زده دریغ نکن نور ماه را

    تو سر به راه کن  من گم کرده راه را... 


بهتر از او نیست ما را میخرد،نوکرش را پیش بابا میبرد.

بسم الله... 

هو المحبوب. 


تمام بین الحرمین 

پر شده بود 

از سفره های بزرگ و کوچک 

حضرت رقیه سلام الله علیها 

به خودم که آمدم،  دیدم

شب میلاد صاحبم 

در کربلای یار نشسته ام 

سر سفره ای که حضرت ریحانة الحسین بانی اش بود

و من بی آنکه بدانم 

کربلای امسالم را هم 

از دستان کوچک او

که خوب رسم بزرگی کردن را میداند

روزی گرفته بودم.

درست مثل اربعین و ایام شهادتش 

حالا در روز میلاد حضرت رقیه خاتون 

در کربلای ارباب نفس میکشیدم...

با خودم گفتم 

چه خوب است

 که دل آدم صاحب داشته باشد

آن هم صاحبی به این مهربانی و کرامت.

حیف از عمر کوتاه چون برگ گل ات بانو... 

   یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام

    آشفته حال بودم و سامان گرفته ام

   از دست این کریمه خودم نان گرفته ام

      نذر سه ساله سفره ی احسان گرفته ام


عشق فرمود: بیایید... اطاعت کردیم

بسم الله... 

هوالمعبود. 


سه:


کربلا رفتن 

به شکستن دلی و

سوز اشکی است 

حتی اگر نگویی و به زبان نیاوری 

آنان که باید 

از حال دلت خبر دارند و

اجابتت میکنند.

با خودم میگویم 

خدایی که اینچنین 

به دل شکسته ی بنده اش نظر دارد

مگر میشود نداند که چه میخواهم؟ 


مگر میشود نیازم را ندانی و 

بی نیازم نسازی؟ 

مگر میشود دردم را ندانی و 

درمانم نکنی؟ 

تو که به اندازه ی کشیدن آهی 

به دل من نزدیکی 

مگر میشود صدایم را بشنوی و 

اجابتم نکنی؟


نه باور نمیکنم

نمی شود...

دل به تو میسپارم و آرام میگیرم 

اگر نمیخواستی و نمی بخشیدی 

مرا به کربلای حسین ات نمی فرستادی

دل به تو میسپارم و

آرام میگیرم

به تو که میدانم مرا رها نخواهی کرد...

     الهی و ربی من لی غیرک؟ 


دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب...

بسم الله... 

هوالمعشوق


چهار :


و چه شیرین است 

تمام دردهای دنیا 

اگر قرار باشد حتی 

تمامشان را به جان بخری 

تا روزی فرا رسد که برای درمان 

حضرت معشوق میهمان نواز 

تو را به کربلایش ببرد 

و اگر پایان تمام شب گریه ها و بیقراریها

نگاه مهربان تو باشد 

باید تمام دردهای دنیا را 

به شوق آن لحظه ی زیبا 

آرزو کرد.... 

 درد ما چیست؟  عاشقی... مستی 

        ای که درمان دردها هستی.... 

اینکه لطفت نکرده تا امروز 

         درد ما را دوا.....  خدا را شکر 


عالم از این خوبتر پناه ندارد....

بسم الله... 

هوالمعشوق. 


پنج:


این همه حس ناباوری و دلشوره 

از محبت و رفاقت شما نیست

که شما بار ها مهربونیت و ثابت کردی 

انقدر که هر کسی با گوشت و پوستش 

حسش کرده. 

اما 

از شرمندگی و بی لیاقتی خودمه 

که سرم و نمیتونم بالا بیارم 

که باورم نمیشه 

که بهت زده ام و دلنگران 

که نکنه خواب باشه 

نکنه نشه... 

که چی شد دوباره 

نگاه مهربونت نصیب من شد و

دوباره خریدی و 

دوباره گرفتار ترم کردی... 


مارا کبوترانه وفادار کرده است 

      آزاد کرده است و گرفتار کرده است 

 بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا 

       از هرچه غیر تو بیزار کرده است.... 


چون تو دارم، همه دارم، دگرم هیچ نباید.

بسم الله...

هوالقاىم.


شش:


گفتم به جز دعا برای فرج 

و سلامتی شما 

دعای دیگه ای نمیکنم 

اما شما که از دل من خبر داری 

خودت برای حال دلم دعا کن

     ***

برام دعا کرد و 

دعاش به اجابت رسید و

حالا روز تولد خودش 

کنار ارباب بودن و 

بهم هدیه دادن 

و چی بهتر از این هدیه

میتونه حال آدم و خوب کنه؟؟ 

از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما

         کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

           کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟


آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند....

بسم الله...

هوالمحبوب.


هفت :


مثل بچه کوچیک ها 

که تا عیدیشون و نگیرن 

چشم میدوزن به دست های صاحب خونه، 

هر چند دقیقه یکبار 

زل میزدم به گنبدش و 

میگفتم 

یا امام رضا جان

عیدی من یادتون نره ها 

عیدی من کربلا 

من و سال نویی دست خالی ردم نکنیدا 

انقدر گفتم و گفتم 

که زودتر از اونچی که فکرش و میکردم

عیدیمو گرفتم 

باید حدسش و میزدم 

از همون وقتی که غذای حضرتیش قسمتم شد 

که خواستم رستورانش ببرتم و برد

باید حدسش و میزدم 

که آقا خیلی زود ازم راضی شده و

براتم و داده 

اونم چه براتی 

بهترین و بزرگترین عید سال

بهترین جای دنیا.... 

و من 

تمام کربلا های رفته ام را 

به دعای تو مدیونم

حضرت سریع الرضا 

امام رىوف 

حضرت انیس النفوس.... 


من از بقیع چشم او به آسمان رسیده ام...

بسم الله... 

هوالمحبوب.


بی سبب نیست 

این همه شباهت های فامیلی

ارباب زاده ی ایرانی تبار

بی سبب نیست این همه دل بیقراریها و

دل تنگی ها... 

بی سبب نیست اگر دل ما هم

چون شما 

در کربلا جا مانده باشد و

ما اینچنین

بیدل زندگی میکنیم... 

میلادت مبارک حضرت ارباب زاده 

   میلادت مبارک دل تمام ایرانیان و جهانیان... 



تو آفریده شدی عشق این و آن باشی....

بسم الله... 

هوالمعشوق. 


1. 

رسمه برای تولد رفتن

دست خالی نمیرن 

من هم دست خالی نیامده ام 

کوله باری پر از گناه و 

چشمی پر از اشک و

دلی پر از آه آورده ام 

پناهم میدهی  

حضرت ارباب...