بسم الله...
هوالمحبوب .
و خودتان خوب میدانید
دستانم ڪه از همه جا کوتاه مےشود و
دردها و غصہ ها که در جانم زبانه مےکشد و
پاهایم که به کربلا نمیرسند
کوله بارم میبندم و
به بهانه ی زیارتِ شبِ جمعه ے حرم و
به نیابت از ڪربلا
جسم و جان خستہ ام را راهے حریم شما مےکنم ...
و خودتان خوب میدانید
ڪه درد و غصه بهانه است و
دلم دلتنگتان شده است
تا دوباره
تمام خاطره ها و
تمام دلتنگی هایش را
کنارِ ضریحتان به مرور بنشیند ....
دست هایم که از همه جا کوتاه میشود و
دلتنگ مدینه و مشهد و کربلا که میشوم
خودم را میرسانم به محضر کریم و مهمان نوازتان
که حالا بعد از این همه سال
تمام ِ دار و ندارِ دلم شده اید و
درد آشنا ترین طبیب روح و جــانم...
به رسمِ رفاقت اما
دستانِ به کربلا رسیده و
پاهای زیارت رفته ام
هر کجا که باشند باز هم
بهانه ے سیّـــدِ کریمشان را میگیرد و
درد و دوری و دلتنگی و
شبِ جمعه را بهانه میکنند
تا باز هم در حریـــمِ قدسی تان پناهش دهید و
نگـــاهش کنیـــد و
رفیـــقِ راهش باشیــد ...
حضرتِ شـــاه
حضرتِ کریــــم
حضرتِ عظیــــــم.
غم های بی حسابِ مرا زود میبرد
نام گره گشای تو یا سیدالکریم ...
بسم الله...
هو القائــم.
درد و از هر طرف بنویسی درده
درد و از هر طرف بخــونی درده
درد و از هر طرف بکشی درده ...
درد همیشه درده و
همیشه هم درمان میخواد
بعضی دردها درمان میشن و
بعضی درد ها هم ...
بعضی وقتها راهِ درمان رفتنه و
بعضی وقتها هم اومدن.
اومدنِ تـــو اما
همه ش درمــــانه
همه ش خیـــره
همه ش خوبیہ...
گرچه تو زندگیمون به هر دری زدیم و
خیلی درد ها دوا نشد
خیلی زخـــم ها جــاش موند
اما
شما که باشید
شما که بیاید
دیگه دردی نمیمـــونه که دنبالِ درمانش باشیم
دیگه غمی نیست
اشکی نیست
آهـــی نیست
دیگه فقط ما هستیم وشما
با یک دنیـــا مهربانی و لبخند
اگر روزگار امان دهــد و
این درد جسم و جـــان پایان پذیرد و
آن روز را ببینم ...
بسم الله ...
هوالمعبـــود.
این شبــها نماز ڪہ میخوانم
یک دورِ کاملِ تسبیح را هم
براےِ نمازی ڪہ خوانده ام
استغـــفار میکنم...
این شبها ، ببــخش مرا
برای تمام عبادت!هایم
ڪہ بوی گنــاه میدهد
گناهِ دوری از تـــو .
بسم الله ...
هو المعبـــود.
همیشہ وداع سختہ
تلخہ
درد داره ...
از بینِ تمامِ روضہ هاے وداع
امان از وداعِ علی و زهرا (علیه السلام)
امان از
وداعِ عـــاشق و معشـــوق ...
امان از دلے ڪہ دلبستہ و دل ڪندن بلد نیست
امان از حالِ دلِ من
تو شبِ آخــرِ ماهِ مهمانیِ تـــو
امان از دلم ڪہ پاے رفتن ندارد ....
بسم الله ...
هو المعشـــوق .
با خودم گفتم
باور نمےڪنم ڪہ از دورےِ ما فقط
چهـل روز گذشته باشد
نه .... باور نمیڪنم
این چهـــــــل روز
به اندازه ے چهـــل ســـال
بر نوڪرت
سخت گذشتہ است ارباب.
بسم الله...
هوالمعشوق.
آخرین شبِ جمعہ ے ماهِ رمضان است...
امشب دلم با هیچ چیزے آرام نمیگیرد
دلی ڪہ حالا چهل روز است
که از معشوق اش دور مانده است
امشب عجیب بیقرارے مےڪند و
دنبالِ گمشده اش میگردد
امشب
خودت آرام ڪن دلی را
ڪہ اینقـــدر بهانہ گیرش کرده اے....
یه دیوونه ،ڪہ حالشو خدا میدونه
دلش گرفته از زمونه، اشڪ میریزه بہ هر بهونہ
ڪی میدونہ ، چقــــدر دلـــم هـــواتو ڪرده
چقـــــدر دلــم اسیرِ درده ،
بزار یه کـــم دورِت بگــرده ....
بسم الله ...
هوالمعبـــود.
میگفت مــؤمن هیچ وقت نااُمیــد نمیشه
یا انقـــدر اصرار میکنه به دعا و
حاجتش رو از خدا میگیره
یا از خدا میخواد اگه
روا شدن حاجتش به صلاح نیست
خدا راضیش کنه ....
من اما
هیچ وقت جرأت اصرار کردن نداشتم
همیشه همه چی و سپردم دست خودت
دست تـــو که خـــدایی و
خـــدایی کردن بلدی ...
......
خدایـــا مهمونیت داره تموم میشه
روزها و لحظه های آخره
دست خالی رها نکن
بنده ای رو ڪه امید بسته به ماهِ رمضان تو...
خدایا راضیــــم ڪن
تا جانِ بیقرارم آروم بگیره ...
این بنـــده چه داند ڪہ چہ میباید جست
داننده تویـی هــــر آنچہ دانے آن ده ...
بسم الله...
هوالمعبـــود.
عجب مهمانے اے بہ راه انداختہ است خـــدا ...
عجب غوغایے به پا ڪرده است
وقتے دلم را هر شب
میهمانِ روضہ ے ارباب ڪرده است
وقتے آغوش گشوده براے
هق هقِ گریہ هایم
براے پر ڪردنِ شبهاے تنهایے ...
حالا دلے ڪہ عادتش داده اے
بهانہ ے تمام شدن مهمانے و
ترس نبودن و
تنهایی دوباره اش را دارد
مبادا نگاهت را از دلم بگیرے
خُـــــدا ....
إِالهــــے وَ ربِّے مَــن لی غَیرُڪ ...