هـو السمیــع ...
هنـــوزم بـه یـه معــجزه دلخــوشم
گــره های کــورِ مــن و بـاز کــن
من و نـه بـه چشــم ِ گـــناهـای من
بـه چشــم ِ خــدایی بـرانــداز کن ...
من سرا پـا فقــرم به سویِ تو
سرا پـا نیــاز
و تنها چیزی که این روزها آرامم میکند
همین نجـواهای روزهای اول ماه ذی الحجه ی توست ...
مُــدام با دلــم میگویم
بِیــدِه الخَیر ... وَ هـُـو عَلی کُل شَی ءٍ قَـدیـــر
تو بر هر چیزی که بخواهی انجامش بدهی توانایی
تمام خیر ها بدستِ تــوست ...
حَسبی الله و کَفـــی
سَمــِعَ الله لِِمـــن دَعا ..
تو برای من کافی هستی خـــدا
تو صدای من را میشنوی
تو صدای من را میشنوی
تو صدای من را میشنوی
دلــم را آرام میکنم با خدایی که همه ی خیر ها به دستِ اوست
بر هر کاری تواناست
بنده اش را میبیند و صدای او را میشنود ...
دلــم را آرام میکنم در ماهی که سراسر مژده ی خیر و برکت است
دلـــم را آرام میکنم با خــدایی به بـزرگــیِ تــو
دلِ بی تابــم را به خودت میسپارم
تـــو خوب میدانی دلِ بهانه گیرم را چگونه آرام کنی ...
یا سامِعَ کُلِ نجوی لا تترُک لَنا هَمــَّاً الا فَــرَّجتَـــه ...
بسم الله...
 نمیدانم
ﮐُــﺠــﺂ؟
ﮐـِـﮯ؟
ﮐُـــــــــﺪﺍﻡ ﺭﻭﺯ ؟
ﭼـــه ﺷُــﺪ ﮐـــﮧ ﻳﺎﺩﺕ
ﺍﺯ ﺩَﺳـﺘــﻢ ﺍُﻓــﺘــاد ﺣــﺂﺻـِـﻠَــــش ﺗــﻤــﺂﻡ ِ
ﺯَﻣــﯿــﻦ ﺧــﻮﺭﺩﻧﻬـﺎیم ﺍﺳــﺖ...
دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ :
" ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ "
ﺧﺪﺍﯾــــــﺎ
ﺧــــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻮﻡ
ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ...
الهی و ربی من لی غیرک....؟؟
بسم الله...
بعضی وقتها دست هات و میخوام
که بزاریشون روی قلبم و آرومش کنی...
بعضی وقتها هر چقدر چشمام و ببندم و
تصورت کنم بازم کمه
خود خودت و میخوام
بعضی وقتها که بد توی دو راهی موندم
بد دلشوره اومده سراغم
دلشوره نباید بیاد سراغ دلی که با ذکر تو آرومه
که تو رفیقشی
که تو هواش و داری
اما بعضی وقتها هیچ چی دست من نیست
بیشتر از همیشه
فقط به دستهای گرم تو و
نگاه مهربونت محتاجم...
از قنوت سحر مادرتان جا ماندم
پسر حضرت زهرا به شما محتاجم...
بده در راه خدا، من به خدا محتاجم
من به آغوش پر از مهر شما محتاجم....
بسـمِ الله ...
انگار راه و رسمش اینه
راه و رسمِ رفــاقــتت
راه و رسمِ دل بستن به تــو ...
تا نشکنی
تا از همه جا نا اُمید نشی
پیــداش نمیکنی
بهــش نمیرسی...
اما وقتی بهش رسیدی و محبتش رو درک کردی
دیگه هیــچ کسی نمیتونه اون و ازت بگیـــره ...
آخـــدا
این روزها دلم میخواد وقتی به دوست داشتنِ تـــو فکر میکنم دلم بلــرزه
دلم میخواد بفهمم که چقــــدر دوســتم داری
دلم میخواد بفهمم که تو زندگی هر کاری باهام کردی تا فقــط بیام طرف خــودت
تا فقط مالِ تو باشم
بزار فقط مال تو باشم خـــدا ...
دست من و بگیر، حالم جهنمه...بسم الله...
30.
رمضانمان گذشت و دستمان خالیست...
بی "ثمره "ایم..
..بی حاصلیم..
خشک ..وغبارالود..
"انی..
وهن العظم منی واشتعل الراس شیبا... "
اما... خدایمان؛ بزرگ است..
مهربان وکریم است...
و برهمه چیز..تواناست...
"قال ربک ؛هو علی "هین"...
"خدایمان؛.." بر ما نمی پسندد؛
بی حاصلی را..
بی ثمرگی را..
مدفون شدن درعالم خاک را....
خشک وغبارآلود؛ ماندن ومردن را..
"انا" نبشرک ..بغلام..اسمه.."یحیی"..
"حیاتمان" می دهد؛
"زنده "دلمان می کند؛
موجودیتی نصیبمان میکند؛
"جاری" وماندگار؛
سالم ازهرآفتی؛
خیری کثیر؛
به وسعت خیرات" همه ی خوبان عالم"...
وَ لا تَــجعَـل آخِـــر العَــهدِ مِنِّی لِــزیــارَتِکُم....
والسَّلام.
هوالمعشوق...
28.
رسم گدایی را که بدانی
اصرار میکنی و اصرار...
دست از سر صاحب خانه بر نمیداری
میگویی تا مهمانی تمام نشده
حاجت من را بده...
هی میگویی و میگویی...
تا میرسد به شبهای آخر
آنوقت است که دیگر تا میتوانی التماسش میکنی
خدایا مرا دست خالی ردم نکن...
اینجاست که با حسین به سراغش میروی
خدایا از شب اول هر چه بود،
بین من و... تو و... حسین ات بود.
این شبها انگار
حسین (ع) هم به سراغم آمده
با همان تکان های زیبای پرچمش
که دلت را تکان میدهد...
این شبهای آخر
قرار عاشقی مان را کربلا گذاشته ای مگر نه؟؟
و چه خوب است، اگر راست باشد که میگویند :
دل به دل راه دارد...
و چه خوب است که دل من حسین تو را دارد...
و چه خوب است که حسین ات هوای من را هم دارد...
و چه خوب است که ما تو را داریم...
مهربان خدای عاشقی که بنده اش را تنها نگذاشت
و دست های خالی اش را گرفت....
اَللّهُمَ ارزُقنی شَفاعَه الحُسین (ع) یَوم الوُرود...
بسم الله...
25.
همیشه همین طور بوده...
تا میای عادت کنی
تا میای دلبسته ش بشی
میبینی بساطش و جمع کرده و داره میره...
حالا تویی که باید دنبالش بری
تویی که باید دیگه رهاش نکنی
اون اومد کار خودش و کرد و رفت...
اومد و مهربونی کرد...
اومد و گفت تا الان هر کاری کردی بخشیدمت...
دیگه باهام رفیق باش...
اومد و دل همه مون و تکون داد ...
حالا نوبت توىه...
یه وقت نارفیقی نکنی
زیر حرفات نزنی
دستت و از دستش جدا نکنی
نری به سمت شیطون
محبت کس دیگه نیاد سراغت...
از این به بعد نوبت توىه که رفیق باشی و
پای حرفات وایستی
نوبت توىه که عاشقی کنی...
از همین الان دلم برای ماه مهربونت تنگ میشه
از همین الان دلم بهونه ت و گرفته
از همین الان که با بغض برات مینویسم خدا...
میترسم دستم از دستت جدا شه
میترسم دوباره رهات کنم و
باز تو غم و تنهایی هام غرق شم...
دستات و از دستم نگیر...
یـا مَن اَقــرَبُ اِلَیَّ مِن حَبــلِ الوَریــد ....
بسم الله...
کـاش در تقدیـر منِ بی سر و پــا هم بنویسند
که یک وعــده ی دیــدار و رُخِ یــار و دگر هیــــچ ...
23.
ما گم شده ای داریم ...
یا شاید ، نه ...
ما خودمان گم شده ایم ...
وقتش رسیده که باری دیگر
در شبِ قـــدر
سرچشمه ی هدایت را بر بندگانت نازل فرمایی....
وقتش رسیده در در تقـــدیر همه ی ما
دیدارِ یـــار
دیدارِ امام مهربانمان
مقّــــدر و مکتـــــــوب شود ...
اللّهُمَ اَرِنِی الطَلعه الرَشیده و الغُرَّه الحـَــمیدَه ...
بسم الله...
16.
خوبتر نفس بکش در هوای رمضان
خوبتر وجودت را خانه تکانی کن
خانه تکانی از تمام بدی ها و ضعف ها
خانه تکانی از تمام غم ها...
خوبتر نفس بکش در هوای این ماه شریف
هوایی که بیش از نیم آن رفت
و تو هنوز دست خالی مانده ای...
خوبتر گدایی کن...
شاید به حرمت همه این لحظات خوب
شاید به برکت خوب های ماه خدا
تمام شود این غربت دلگیر جمعه های انتظار...
شاید این چشمان کور به دیدن مولایت روشن شد...
بسم الله...
14.
گفت: تنها کسی که قلبت و نمیشکنه
همونیه که اون رو آفریده...
پس فقط به خودش تکیه کن...
گفتم همه عاشقا میخوان پیش محبوبشون باشن...
هیچ کس جدایی رو دوست نداره...
من و ببر یه جایی دور از همه
من و ببر پیش خودت
کنار حسین ات...
از این دنیا و آدم هاش خسته م...
ﻳَﺎ ﺫَﺍ ﺍﻟﺠَلاَﻝِ ﻭَ ﺍلإِْﻛﺮَﺍمِ ﺣَﺒِّﺐ ﺇِﻟَﻰَّ ﻟِﻘَﺎﺋَﻚَ
ﻭَ ﺃَﺣﺒِﺐ ﻟِﻘَﺎﺋِﻰ ﻭَ ﺍﺟﻌَﻞ لی ﻓِﻰ ﻟِﻘَﺎﺋِﻚَ ﺍﻟﺮَّﺍﺣَﺔَ ﻭَ ﺍﻟﻔَﺮَﺝَ ﻭَﺍﻟﻜَﺮَﺍﻣَﺔَ