نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

گفتی یه روز جمعه میای ...

  بسم الله...

 

               سلام آقــا،  فدای تــو،  غصه ی من غمـایِ تــو

                            درد و بلات برایِ مــن ، درد سرام برای تــو ...

 

فقط یک جمعه صبح تا غروب

تنــها مانده بود 

بیتابی و بیقراری تمام وجودش را گرفت

جمعه ای که آقایش غریب تر از همیشه بود.

جمعه ای که حرف از همه چیز بود 

اِلّا او...

صاحــبِ زمان

صاحــبِ روزگـــار

صاحبِ قلبهای مــا

او فقط یک جمعه تنها مانده بود 

به ستوه آمد . طاقتش طاق شد و گقت:

امان از غریبی

امان از تنهایی 

امان ازدلِ شکسته ات

امان از منتظران بی وفایی چون مـا

مولای غزیبم ...

      میخواستم که وقف تو باشم تمــام عمــر

             دنیــا خـــلاف آنچه که میخواستم گذشت... 

 

 

هیاهو...

بسم الله...


خسته ام از هیاهوی شهر

از هیاهوی انتخابات

رٱی من 

عشق من 

تمام زندگی من ؛ تویی 

دلت گرفته از اینکه در این شلوغی دنیا

کسی به فکر شما نیست،   میدانم

اما اگر بیایی حال تمام دنیا خوب خواهد شد

حتی کسانی که 

به آمدنت فکر هم نمیکنند.

به خاطر مادرت،

به خاطر دنیایی پر از هیاهو

به خاطر دلی که یک دنیا غم دارد

به خاطر یک دنیا غریبی خودت

به خاطر یک دنیا تنهایی من،

بیا 

که دیدن تو درمان همه ی دردهاست

درد دوری... درد فراق...  درد عشق.


    آسان نگردد بی تو هر چه سخت باز آ

          درمان نگردد بی تو هر چه درد، برگرد...


لا خیـرَ بَعدَک فِی الحَیات ...

بسم الله...

هوالمحـبوب.


          چهـارتن دارند تابــوتی به دوش 

               دیده گریـان، سینه سـوزان،لب خمــوش

          در دل تابوت جان حیدر است

                هستی و تاب و توان حـیدر است...



از آداب روضه و عزاداری 

تسلیت گفتن به صاحب عزاست

پس باید چشمانت را ببندی 

و درست بنشینی روبروی ایوان طلای نجف

و آنجا با مولایت علی (ع) 

روضه بخوانی برای حضرت مادر

انگار یک بار علی را کنار تابوت فاطمه به خاک سپرده اند و

یک بار هم فاطمه را کنار علی... 

فاطمه و علی 

نامشان همیشه باید کنار هم باشد

عاشق و معشوق جدایی ندارند

بعد از زهرا، علی نفس میکشید اما... 

اصلا رسم عاشقی همین است.

عاشق بدون معشوق میمیرد حتی اگر زنـده بماند.

     ****

روضه روایت های مختلف دارد

زینب (س) دارد

حسن (ع) دارد 

حسین (ع)  دارد 

اما انگار صاحب اصلی روضه 

فقط خود امیر المومنین (ع) است

مردی که امشب تمــام وجـــودش را به خاک سپرد...


       کم کم از دستش زمــام صبــر رفــت

                با دو زانــو تا کنار قبـــر رفت ... 

    گویی آنشب مخفــی از چشم همه

               هــم علی تشییع شد هم فاطمه. 



ارث مادری...

بسم الله...

هوالمحبوب.


گفت چادر میپوشی؟ 

به خاطر من؟ 

خیلی دوسش داشت اما 

گفت به خاطر هیچ کسی چادر نمیپوشم

مگر خودش و خدا... 



چند سال گذشت 

خودش اومد سراغش 

یه شبی مثل همین امشب 

که شب شهادتشه 

به دلش انداخت که چادر بپوشه 

حالا یک ساله که سایه ی سر داره 

که چادر مادرش سرشه 

یک ساله که  مادرش بیشتر از همیشه هواش و داشته...

امشب یک ساله شد 

درست همون جایی که به دلش انداخته بودی 

اومد و دنبالت گشت 

 اون شما رو ندید اما 

کاش شما اون رو دیده باشی و براش دعا کرده باشی 

      مادر. 



وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ...

بسم الله...

هوالمعبود.

 

همیشه حرف زدن با کسی که دوسش داری

دلت رو آروم میکنه

وقتی باهاش حرف میزنی و سبک میشی

وقتی باهات حرف میزنه و آروم میشی

وقتی میدونی حواسش بهت هست

وقتی میدونی هوات رو داره

  ***

وقتهایی که خیلی بیقراری

باید قرآن بخونی

قرآن بخونی تا خدا باهات حرف بزنه

تا آرومت کنه

تابهت بگه صبر داشته باش و توکل کن

تا بهت بگه من حواسم بهت هست

بهت بگه همه چی و بسپر به من

خودم ردیفش میکنم...

تا بفهمی یکی و داری که همیشه هست

همیشه عاشقته

همیشه جوابت و میده...

قرآن خوندن و حرف زدن باخدا

عجیب هر دل بیقراری رو آروم میکنه...

        تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

                 که رحم اگر نکند مدعی،  خدا بکند.... 


به تو بر میگردم...

بسم الله...

هوالمعبود.


استغفار 

یعنی یه بنده ی پر از گناه 

از همه ی بدیهاش

فرار میکنه و به آغوش پروردگارش برمیگرده

به آغوشی که به جز اون هیچ جایی رو نداره.

درست مثل بچه ای که از ترس مجازات 

پدرش رو در آغوش میگیره.

استغفار میکنم و تو آغوشت پناه میگیرم

من و به خاطر گناه هام مجازات نکن.

من طاقتش رو ندارم.

    با رب ارحم ضعف بدنی و رقة جلدی...


بیا و این غم و این انتظار را بردار...

بسم الله...

هوالمعشوق.


     چون خیالت دم به دم در اضطراب آرد مرا 

           پس وصالت تا چه خواهد کرد با روز و شبم...



جمعه ها حرمش خیلی شلوغه  

زاىرها از راه دور برای زیارت شب جمعه اومدن کربلا و

تا عصر جمعه هم کنار اربابشون میمونن...

عصر جمعه هرجا باشی دلت میگیره

وقتی آقات رو ندیده باشی 

وقتی آقات نیومده باشه...

اگه توی کربلا باشی و

تو اون شلوغی بین الحرمین 

باز هم مولات رو نبینی 

عصر جمعه برات دلگیر تر هم میشه.

میشی مثل آدمی که

 همه ی امیدش و از دست داده باشه...

     نفس نفس به امید تو عمر میگذرد

               امید میرود آری، امید می آید... 


خیال تو مرا بیخیال عالم کرد...

بسم الله...

هو المعشوق


      تنها به یک سلام زیارت نصیب شد

             این خانه دل است که اکنون مزار توست... 



گاهی باید چشم ها را بست

 باید خیال کرد؛

در خیالم با پای برهنه 

بین الحرمین را قدم میزنم 

می آیم و درست روبروی گنبد

همانجا که پرچمت تکان میخورد 

همانجا که به زاىرانت نگاه میکنی و لبخند میزنی،

می ایستم و سلام میدهم.

در خیالم همیشه بوده ای

همیشه هستی 

ارباب مهربانم....

     ***

بیایید و یک امشب را خیال کنیم کربلا هستیم.

    من و سالها جست و جویت حسین جان

             من و منت گفت و گویت حسین جان

    من عادت ندارم شبی بی تو باشم 

        من و سجده بر خاک کویت حسین جان... 


یا رب نظر تو برنگردد...

بسم الله... 

هوالمعبود.


جهنم ؛

آتش قهر توست.

هر کجا که تو نباشی 

برای خودش یک پا جهنم است...


سر برای عشق ناچیز است در آیین ما...

بسم الله...

هوالمحبوب.


    مانند " ابافضل" شدن فرض محال است 

             لکن همه ی هستی ما "زینب کبری" است...


  


به پیشواز قدومت بانو ؛

وقتی عاشق باشی 

طاقت نداری کسی و که با همه وجودت دوست داری رو

تو رنج و سختی ببینی..

چه برسه به اینکه قرار باشه جلوی چشم خودت

مجروح و زخمی... 

اگه قرار به انتخاب باشه، اول تو جون میدی

 تا جون دادن عزیزت و هیچ وقت نبینی... 

اما گاهی خدا میخواد که باشی و ببینی 

مثل زینب سلام الله علیها که باید میموند

باید میموند و میدید.

همه قبل اربابشون رفتند 

کسی طاقت نداشت باشه و اربابش و زخمی ببینه... 

حالا فقط حسین مونده و زینبش... 

حالا فقط دستهای گرم داداشه که قلب خواهر و آروم میکنه... 

حالا زینب باید باشه و ببینه 

باشه و برادرش رو 

عشقش رو 

رفیقش رو 

آغشته به خون، تشنه لب و مجروح...

از بالای تل...

حالا زینب باید روایتگری کنه،

باید بشه پناه بچه ها... 

       *****

هنوز هم که هنوزه پناهگاه بچه هایی بانو

پناه جوونایی که پناه آوردن به حرم تو 

گفتند کی گفته عباس نداری؟؟ 

ما عباست میشیم 

ما قاسمت میشم 

ما خودمون برات جون میدیم خانوم... 

گفتند کی گفته حرمت نا امنه؟؟ 

تو هنوزم که هنوزه پناهی واسه ی ما... 

گفتند کی گفته ما سایه ی سر نداریم؟  

ما شما رو داریم که اسوه ی صبرید

اسوه ی مقاومت... 

گفتند پناه ما باش بانو 

گفتند و رفتند 

رفتند و شما هم با نگاه مهربونت 

با دعای خیریت 

راهیشون کردی تا برسن به اربابشون 

راهیشون کردی و از این منجلاب دنیا نجاتشون دادی... 

میبینی بانو 

هنوز هم بعد این همه سال 

بعد این همه درد و سختی 

پناهگاه شمایی... 

راه نجات شمایی... 

هنوز هم راه برای آسمونی شدن هست 

اگر شما بخوای و دستمون و بگیری و پناهمون بدی...

     ما به قصد پاسداری از حرم برخواستیم

         شصت و نه بار از خودش اذن شهادت خواستیم...