بسمالله...
هوالمعشوق.
در این طوفان که ماهی هم به دریا دل نخواهد زد
کجا با کشتی ات بردی دلم را ناخدای من...؟
نگویید کربلا
بگویید آرامستان
آرامستانی برای تمام دلهای بیقرار.
با من بگو
پنجره های ضریحت
جادوگری میدانند
که تا دستانی در میانشان گره میخورد
دلش را آرام میکنند؟
آری بگو این راز دلبری چیست
که به پرچمت آموخته ای
وقتی با هر تکانی
به زاىرانت سلام میدهد
لبخند میزند
و دلهایشان را...
من؛
آزاد شده ی نگاه مهربان تو ام
که بارها در محبتت اسیرش کرده ای
حضرت معشوق مهمان نواز...
خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست
چون ریزه خور سفره دربار حسین ام...
بسم الله...
هوالمحبوب.
1.
عاشق اگر واقعا عاشق باشد
میشود مثل معشوق
معشوق را که میبینی
یاد عاشق میکنی
درست مانند عشق زهرا و علی علیه السلام
وقتی هر جای حرم مولا
نام مادر را میبرند...
2.
در نجف کنار حضرت مولا
وقتی دلت هوای اربابت را میکند
خیره میشوی در ایوان طلایش و میگویی
میبینی دلم برای حسین ات پر میزند؟
بد جور عاشقش شده ام
دست دلم را بگیر
و بگذار در دستان حسین ات...
در دو عالم این شعارم باشد ای آقای من
امن ترین جای جهان باشد میان صحن تو...
بسم الله...
هو المعشوق.
نشسته ام بنویسم که غصه ها دارم
دوباره شوق سفر سوی کربلا دارم
نشسته ام بنویسم برایتان آقا
نشسته ام بنویسم فقط تو را دارم...
در مرزهای شلمچه
در حسرت کربلا بودیم
که به ما گفتند:
" اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از آن شوریده تر بی... "
یعنی فکر نکنید
شما دلتان برای شهدا تنگ شده است
و آمدید
بلکه شهدا دلتنگتان شده اند و برایتان
دعوت نامه فرستاده اند....
این روزها مدام با خودم زمزمه میکنم
اگر مجنون دل شوریده ای داشت....
ارباب
چه شد که نوکرت را پذیرفتی و راهش دادی؟
اصلا من کجا و عشق حسین ابن علی؟
عزیز حضرت زهرا
من کجا و شب جمعه ای کربلا؟
اصلا اگر خودت نمیخواستی کی عاشقت میشدم؟؟
****
و حالا بعد از یک سال و یکماه جدایی
که برای من
مانند صد سال و ده ماه گذشت
اربابم مهربانی کرد
و باز حال بد نوکرش را خرید
نوکری که 2 بار طعم جاماندگی اربعین را
در همین یکسال و یک ماه چشیده است...
اما
حرف وصال که میشود
باید تمام تلخی ها و سختی های فراق را
از یاد ببری
باید فقط پر باز کنی و
به سمت معشوق به پرواز دربیایی
باید فقط کنارش آرام بگیری و نفس بکشی...
اگر مهربانیت را ندیده بودم
مینوشتم که باور نمیکنم پایم به کربلا برسد
شب جمعه ات را ببیند
عطر سیب حرم ات را استشمام کند
بوسه بزند رد دستان مادرت را بر ضریح
اما
خیلی با مهربانی ات شرمنده ام کردی
خیلی زحمت من را کشیده ای
هوای دلم را داشته ای
بهترین رفیقم بوده ای
پس
در عین بی لیاقتی
لحظه شماری میکنم برای لحظه ی وصال و
آرام گرفتن در آغوشت...
خدا از سرت سایه ام را نگیرد
جز این هرچه را هم بگیرد....غمی نیست
بسم الله ...
هوالمحــبوب .
یک خونه م تـو مشهد و یک خونه م تـو کربلاست
اربابــم حسیـنه و سلطانم امام رضـاست ...
8.
آرزوی زیارت علی ابن موسی الرضا را داشت
خادمه ی حرم حضرت حیدر علیه السلام
درست مثل ما
که آرزوی زیارت نجف و کربلا را...
مشهد خانه مادری ماست
مهربانی امام رئــوف
رزق دلهای شکسته مان
اصلا ما را با امام رضایمان میشناشند
با نام شما آبرو و اعتبار داریم
به کربلا که میرسیم
خود را با شما معرفی میکنم ؛
گدایم، گدایم، گدایم، گدایم
گدای علی ابن موسی الرضا یم...
درست همان ورودی بین الحرمین
دست بر سینه
سلام ارباب
علی ابن موسی الرضا
ضمانت دلم را کرده است
برات کربلایم را داده
و من را به کربلای شما فرستاده است...
حضرت رئــوفِ مهمان نواز
اگر ضمانتت نبود
کی نوکرت کربلایی میشد؟
نشسته ام چو غباری به شوق اذن دخول
بیا بگو نتکانند پا دری ها را...
بسم الله...
هوالمحبوب.
نشسته ام بنویسم حــرم، حــرم.. بانــو
چه خـوب شد که دوباره بـــوتـرم... بانــو
کبوتر دلت هوایی هر کجا که بشود
آرام خواهد گرفت
در بهشت حضرت معصومه (س)
دلم بهانه مشهد الرضا را داشت
بهانه قبر مخفی حضرت مادر
و باز مثل همیشه
ضریح شما پناهش بود...
دلم بود و یک دنیا دلشوره
دلشوره سفر
سفر به دیار عشق
توشه ی سفرش را از شما گرفت
سفری که با بهشت شما شروع شد
و ان شاالله در کنــارِ پدرت...
دلم مهربانی هایت را که میبیند
پـر میکشد تا مدینه
سر میگذارد بر دیـوار
و مُـدام با خود میگوید
کــاش مادرم هــم، حــرم داشت....
نشسته ام بنویسم ؛مرا رها نکنی
که بی تـو راه به جایی نمیبرم، بانــو...
بسم الله...
یلدا
حکایت
تمام شب هایی است
که بی تو میگذرد...
سرد
سخت
طولانی...
بسم الله...
میگویند
دعا در حق دیگران
اثر دارد
امشب خودت برای من بخواه
ببینمت
بشناسمت
و در راهت جان بدهم...
همین.
+
آغاز امامتت مبارک آقای خوبم...
بسم الله...
هو المحـبوب.
برای غربـت آقای سامرا بـایــد
هــزار دفعه شکست و مرتباً جــان داد...
دارند به پیشواز یلدا میروند
تبریک میگویند
خوشحالی میکنند
من اما
دلم در کنجِ سرداب
در خانه ی پدری شما
در سامراست
و سامرا نه فقط خانه ی پدری شما
که برای ما هم
از خانه ی پدری آشنا تـر
گرمتـر
مهــمان نواز تر...
مولای خوبم
امشب اما غریبانه و تنها
در عزای پدر نشسته اید
این طور غریب بودن انگار
ارث پدریتان است
وقتی تمام عالم از آنِ تــو باشد
اما...
اما... نه
جسمم را اگر راه ندهند
دلم پَــر میکشد
می آید تا سامرا
مینشیند کنارِ دلِ شما
تمــامِ غم هایت را به جان میخرد
آقای مهربانم...
و آنها چه میدانند
هر شبی که بدون شما صبح میشود
یلداست.
سرد است و زمستانی...
تنها غریب گوشه ی سرداب خانه ات
بر گونه هایت اشک عزای پــدر رهاست...
بسم الله...
هوالمعشوق.
14.
یک عمر گفته ایم ؛
شب جمعه
حــرم
زیارت
اما
خودت بگو
این دلشوره چیست
که به جان عاشق ات می افتد
وقتی قرار است شب جمعه ای را کنارت باشد؟
پاهایش چرا سست میشود؟
چرا میلرزد؟
چرا آتش میگیرد؟
ح س ی ن
بسم الله...