نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۶۷ مطلب با موضوع «دلنوشــــته های فـــراق» ثبت شده است

آقا هوای تو را کرده ام...بیا

بسم الله...

        

میگویند 

دعا در حق دیگران 

 اثر دارد

امشب خودت برای من بخواه

 ببینمت 

 بشناسمت

و در راهت جان بدهم...

همین.


+

  آغاز امامتت مبارک آقای خوبم... 


ما را شریک درد و غـم خـود حساب کن...

بسم الله...

هو المحـبوب. 


           برای غربـت آقای سامرا بـایــد 

                  هــزار دفعه شکست و مرتباً جــان داد... 



دارند به پیشواز یلدا میروند

تبریک میگویند 

خوشحالی میکنند

من اما 

دلم در کنجِ سرداب 

در خانه ی پدری شما 

در سامراست 

و سامرا نه فقط خانه ی پدری شما 

که برای ما هم 

از خانه ی پدری آشنا تـر 

گرمتـر 

مهــمان نواز تر... 

مولای خوبم 

امشب اما غریبانه و تنها

در عزای پدر نشسته اید

این طور غریب بودن  انگار 

ارث پدریتان است 

وقتی تمام عالم از آنِ تــو باشد 

اما... 

اما...  نه 

جسمم را اگر راه ندهند 

دلم پَــر میکشد 

می آید تا سامرا 

مینشیند کنارِ دلِ شما 

تمــامِ غم هایت را به جان میخرد

آقای مهربانم...

و آنها چه میدانند

هر شبی که بدون شما صبح میشود 

یلداست. 

سرد است و زمستانی...  

       تنها غریب گوشه ی سرداب خانه ات 

              بر گونه هایت اشک عزای پــدر رهاست...


یک دنیا غم...

بسم الله...

هوالمحبوب. 


رحمه للعالمین ؛

بعد از پر کشیدنت 

بساط مهربانی و مودت و رحمت هم

 از جهان رخت بربست... 

  

همیشه شبهای آخر ماه صفر سنگین است

انگار تمام غم و غصه ی دو ماه عزای محرم و صفر را

یکجا ریخته اند در دلت

سینه ات سنگین میشود

بغض خفه ات میکند 

فکر رفتن رحمه للعالمین و حال ناخوش مادر از یک سو

دستان بسته ی مولا علی (ع) و حرامیان در کوچه از سویی دیگر

غم غربت امام حسن(ع) و

داغ عزای امام رضای عزیز تر از جانمان

همه و همه جمع شده است در همین سه روز آخر

مگر یک دل چقدر تاب و توان دارد

برای تحمل کردن اینهمه مصیبت؟؟ 

و چه دشوار تر میشود 

برای امامی غریب و تنها 

یوسفی از  سلاله ی زهرا (س) ...

که غریبانه به عزای جد بزرگوارش نشسته است.

    مولای غریبم جانم به فدایت...

        آجرک الله... 

        سرت سلامت.


ای تـو شورِ عشـق من ...

 بسـم الله... 

 

    چـه زخـم ها که نخوردم من از فراق، بیــا 

            بـه زخـم های دلــم،جـز وصــال مرهـم نیست.... 

 

 

اینکه ندیده عاشـقِ کسی بشوی هم عالمی دارد

وقتی کسی که دوستش داری در کنارت باشد

تمام حواست با هم کار میکنند

اما وقتی کنارت نباشد و 

تا به حال ندیـده باشی اش 

تمامِ حواست را به قلــبت میدهی

با قلبــت میبینی اش

با قلــبت صدایش میکنی

با قلــبت صدایش را میشنوی... 

با قلبــت تصورش میکنی 

چهره اش  را 

صدایش را 

مهربانی اش را.... 

و دلت برایش تنگ میشود

و این میــشود عمیــق ترین عشــقِ دنیــا

وقـــتی با تمامِ قلبــت عاشق شده باشی ...

      ❤ ❤ ❤ 

من نمیدانم عاشقت شده ام یا نه؟ 

اصلا مگر دلِ من قابل هست 

که از عشقِ شما دم بزند؟؟

من فقــط میدانم عادت کرده ام 

به اینکه هر روز برای سلامتیتان دعا کنم 

صلوات بفرستم...

من فقط میدانم اگر فاصله ی دوری ام از شما 

بیشتر از فاصله ی نمازهای روزانه ام باشد

دلـــم برایتان تنــگ میشود 

من فقط میدانم 

همیشه اولین و مهمترین دعایم ظهور شما بوده... 

دعا برای لحظــه ی دیدار....

خیلی ذوق دارد 

همیشه هم گفته ام 

ما امامی داریم که میتوان او را دید

با او حرف زد... 

احساس خوبی است 

همین حسی که این روزها

 بعد از التماس دعا گفتن به شما پیدا میکنم

وقتی میدانم 

مرا میبینید 

صدایم را میشنوید 

برایم دعا میکنید

دعایی که حتــما مستجاب است...

دلــم آرام میشود

آرام تـر از همیشه 

آقایِ خوبم... 

      خــوابِ مہـــدی (عج) را ببینی شب بخــیر

                     بوســه از پایــش بچینی شــب بخـــیر...

 

 

اَلعــجَل غـریبِ آشـنا...

بسم الله... 


   زخم روی زخم،  داغ پشت داغ... 

          تف بر این جماعت فریب،  میزبان نانجیب... 

در روزی که بوی عید نمیداد

حاجیانی پاک 

مظلومانه در قربانگاهی بیرحم 

جان به حضرت دوست تسلیم کردند 

و به دیدار معشوق شتافتند... 

و تمام غــربت این روز خونـین 

از غمِ تـــو و تنهــایی هایت بـود

غربتی شبیه دلگیریِ  عصر روز های جمعه... 

           موج روی موج،  میرسد به اوج 

          سیل بی امان،  حاجیان نیمه جان 

          العجل غریب آشنا،  کربلا شده منا... 



لحظه ی آخر...

 بســم الله ...


دلـــم حالِ غلامِ سیاهی را میخواهد

که لحظه ی آخــر

به وقتِ جــان دادن

سرش رویِ زانوان اربــابش بود ...

حالِ غلامی که اربابش او را خرید 

و جانــش را فدای ِ معشـــوق اش کرد...


دلـــم لحظه ی آخــرش را میخواهد

 لحظه ی آخری که تو بالای سرش باشی

میخواهم که فدایـــت شوم 

میخواهم خودم ، تمام ِ زنــدگی ام ، پدر و مادرم

فدایت شـــویم یابن الزهـــرا 

هر طور که میدانی

 حال ِ خــرابِ این غلامِ روسیــاهت را بخــر ...

          منــی که مایه ی ننگـــم به حــدِ رســوایی

                    چگونــه از تـــو بخـــواهـم به دیــدنم آیی ...؟


در خیابان ولیعصر...

بسم الله... 


         یکی میانمان آنقـــدر عاشق نشد

              که مثلِ یعـــقوب در نبودنت اشک بریزد

                           تا دست کم برایمان پیرهنی بفرستی ...



در خیابان ولیعصر... 

همه به دنبال همه چیز میگردند 

به جز شما...

یکی به دنبال کفش خوب برای دخترش

دیگری روسری زیبا میخواهد برای همسرش 

آن یکی غرق شده است در بیلبوردها و عکسهای سر درب سینما

همه،  همه چیز میخواهند جز شما... 

در خیابان ولیـــعصر 

غـــروب روز جمـــعه 

بیشتر از جمعه های دیگر 

تنهایی شما نمایان است آقای خوبم...

از خیابانی که به نام شماست 

تنها یک اسم به ما رسیده 

که ما حتی معنایش را درک نکرده ایم 

که اگر میفهمیدیم شاید حُـــرمتت را...  

کاش یک روز همه بفهمیم 

زندگی وقتی معــنا دارد

که گــرمای نفس هایت را کنارمان احساس کنیم...

         مولا جـــان

      مرا ببخش که دلیل غربت و تنهاییت هستم... 


دلگیر مباش...

بسم الله... 


24.

دلگیر که میشوی 

یعنی دلت جایی گیر کرده است 

آن وقت است که از دوری اش بی تاب میشوی و بی قرار... 

انگار از دیشب که شب قدر بود و 

شب خواستن شما...  

دلم جور دیگری پیشتان گیر کرده است 

که تمام روز و عصر و شب جمعه ای که گذشت 

دلم بی تاب بود و بیقرار...  

کاش بیایی و تمام شود این همه دلتنگی و بی قراری 

کاش تمام دلتنگی ها،  دلتنگی یار باشد... 

کاش دلمان به هم راه داشته باشد... 

کاش کمی دلتنگم شوی و برایم دعا کنی 

کاش باعث دلگیریت نباشم 

کاش این دلگیری روز جمعه

 به خاطر ناراحتی شما از شیعیانت نباشد... 

کاش از ما راضی باشی

کاشی خدا هم راضی شود که بیایی... 

کاش..... 

  اللهمَﻳَﺴِّﺮﺑِﻪِ ﻋُﺴﺮَﻧَﺎ ﻭَ ﺑَﻴِّﺾ ﺑِﻪِ ﻭُﺟُﻮﻫَﻨَا

                          ﻭَ ﻓُﻚَّ ﺑِﻪِ ﺃَﺳﺮَﻧَﺎ...


تقـــدیر ...

 بسم الله...


             کـاش در  تقدیـر منِ بی سر و پــا هم بنویسند

                            که یک وعــده ی دیــدار و رُخِ یــار و دگر هیــــچ ...


23.

ما گم شده ای داریم ...

یا شاید ، نه ...

ما خودمان گم شده ایم ...

وقتش رسیده که باری دیگر

در شبِ قـــدر

سرچشمه ی هدایت را بر بندگانت نازل فرمایی....

وقتش رسیده در در تقـــدیر همه ی ما

دیدارِ یـــار

دیدارِ امام مهربانمان

مقّــــدر و مکتـــــــوب شود ...

   اللّهُمَ اَرِنِی الطَلعه الرَشیده و الغُرَّه الحـَــمیدَه ...


وقتش رسیده...

  بسم الله.... 


10. 

این شبها شبهای گداییه... 

دیگه وقتش رسیده

وقتش رسیده که بیاین

وقتش رسیده که فقط شما رو بخوایم 

وقتش رسیده که فقط شما رو از خدا گدایی کنیم...

آ خدا 

امام ما رو بهمون برش گردون... 

ببین حال همه ی ما خرابه... 

ببین حال ما فقط با اون خوب میشه... 

ببین دیگه کم آوردیم 

ببین دیگه هیچی برامون نمونده 

آ خدا مگه خودت نگفتی ٱدعونی استجب لکم؟؟ 

مگه نگفتی جوابتون و میدم؟؟ 

دیگه وقتش رسیده حاجتمون و روا کنی... 

چشمامون کوره... 

چشمامون و با دیدنش بینا کن... 

خدایا تو رو به حسین ات 

اماممون رو بهمون برگردون... 

  ﺍَﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺍلمُم ﺑِﻪِ ﺷَﻌَﺜَﻨَﺎ ﻭَ ﺍﺷﻌَﺐ ﺑِﻪِﺻَﺪﻋَﻨَا

               ﻭَ ﺍﺭﺗُق ﺑِﻪِ ﻓَﺘﻘَﻨَﺎ ﻭَ ﻛَﺜِّﺮ به ﻗِﻠَّﺘَﻨَﺎ...