هو المحبــوب...
خـوشــا آن غریبی که یــارش تـــو باشی
قـــرار دل بی قـــرارش تـــو باشی
خوشا آن گـــدایی که تنـــهای تنها
کنـــاری نشیند، کنارش تـــو باشــی ...
دلبـــر که باشی
دل بـَــری را خـــوب بلدی
حضـــرتِ رئــــوف
حضــــرتِ ســـلطان
نگــــاه کــــن
ببیــــن چه عاشـــقانه هوا پر شده از عطـــرِ میلادت
از بس که دلبــــری کردن میدانی
عاشقانت به پیشـــواز قدومت آمـــده اند...
مرا به غیـــر تـــو در این شهر، آشنایی نیست
به جز هـــوای تـــو در سر، مرا هــوایی نیست ...
هوالمحبـــوب...
در قــم که آمدم دل سنگم جلا گرفــت
مثل کبـــوتری به حریــم تــو جا گرفت
گــرد و غبار دور و بر صحــن این حــرم
گــرد و غباری از دل آییـــنه ها گرفــت
فاطــمه...
کریـــمه...
معصـــومه....
فقـــط همین صـــدا کردن نامـــت
دلها را آرام میکند بانـــو
چه رسد به اینکه غریبی بیــآید و
در آستانت زانــو بزند و
تمام دلتنــگی هایش را برایتان بگویـــد و
شما کریـــمانه دلش را بدست بیـاورید و
راضــی اش کنید و
راهی اش کنیــد و
بــاز ...
همین بردن نامتـــان به تنـــهایی
دلـش را آرام خواهـــد کرد بانــو...
***
بانـــوی مهـــر و مهربانی
میلادتان سرچشمه ی همه ی خـــوبـی هاست...
این خادمان کویِ تـــو گفتند میشود
از دســت مهـــربان شما کربلا گرفــت ...
هــو المعشــوق...
مسیـحِ چشــم تــو از ابتدا نجــاتم داد
همین که اسم تــو آمد خـــدا نجـاتم داد
نوشته اند مرا از ازل گــدای حســـین
چه خــوب قصه شـاه و گـدا نجـــاتم داد...
هر آدمی یک روز به دنیـا می آید
و روزی هم خواهد مُــرد
اما گاهی میشود دلی
روزی که میمیرد به خاک سپرده نمیشود
و شاید سالهای سال...
و به جز عشــق
هیچ چیزی در این دنیــا
قدرت زنده کردن دلی را ندارد ...
من از روزی که عاشــقت شدم به دنیـا آمده ام حسیـــن (ع)
از روزی که دلِ مـــرده ام را به دســتِ تـــو دادم
و تو با رفــاقـــتت
با محــبتـت
با مهــربانیــت زنــده اش کردی
رفیــــق خـــوبـم
من از روزی که عاشــقت شدم به دنیــــا آمدم
به دنیایِ تــو ...
هوالمحـــبوب ...
مشهد نشد، قــم هم نشد، قسمت شد اینــجا
امشب هـــر آنکس آمـــده، دعــــوت شد اینـجا
سیـــد شدی، آقـــا شدی، من هــم گـــدایت
بر مـــا زپـــا افتادگان نعــــمت شد اینـجا....
♥السلام علیک یا سیــد الکریم یا عبدالعظیــم الحسنی♥
گفتند هر موقع که دلتنگ شدی
بی تاب شدی و بیـــقرار
دلت هوای اربابت و کرد
هوای بهترین رفیقت رو...
پنـــاه ببر به حریـــم باصفای سید الکریم
اونجاست که هم حسِ کربلا و داری
هم مشهد...
هم پیش برادر امام رضایی و
هم آقای کریمی که هیچ وقت دست خالی برت نگردونده...
***
منم امشب دلم تنگ شده
خیلی تنگ شده
دلـــم بی قرار شده
میخوام بیارمش پیش شما
که هم آرومش و کنی و
هم برات کربلا و مشهدش رو جور کنی آقای خوبم...
از بس حریــمت بــوی شهر کربلا داشت
قائم مقام دوم جنـــت شد اینـجا
جسم تو را پای "درخت سیــب" بردند
یعنی که با کرب و بلا قسمت شد اینــجا
بسم الله...
 نمیدانم
ﮐُــﺠــﺂ؟
ﮐـِـﮯ؟
ﮐُـــــــــﺪﺍﻡ ﺭﻭﺯ ؟
ﭼـــه ﺷُــﺪ ﮐـــﮧ ﻳﺎﺩﺕ
ﺍﺯ ﺩَﺳـﺘــﻢ ﺍُﻓــﺘــاد ﺣــﺂﺻـِـﻠَــــش ﺗــﻤــﺂﻡ ِ
ﺯَﻣــﯿــﻦ ﺧــﻮﺭﺩﻧﻬـﺎیم ﺍﺳــﺖ...
دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ :
" ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ "
ﺧﺪﺍﯾــــــﺎ
ﺧــــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻮﻡ
ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ...
الهی و ربی من لی غیرک....؟؟
بسم الله...
یکی میانمان آنقـــدر عاشق نشد
که مثلِ یعـــقوب در نبودنت اشک بریزد
تا دست کم برایمان پیرهنی بفرستی ...
در خیابان ولیعصر...
همه به دنبال همه چیز میگردند
به جز شما...
یکی به دنبال کفش خوب برای دخترش
دیگری روسری زیبا میخواهد برای همسرش
آن یکی غرق شده است در بیلبوردها و عکسهای سر درب سینما
همه، همه چیز میخواهند جز شما...
در خیابان ولیـــعصر
غـــروب روز جمـــعه
بیشتر از جمعه های دیگر
تنهایی شما نمایان است آقای خوبم...
از خیابانی که به نام شماست
تنها یک اسم به ما رسیده
که ما حتی معنایش را درک نکرده ایم
که اگر میفهمیدیم شاید حُـــرمتت را...
کاش یک روز همه بفهمیم
زندگی وقتی معــنا دارد
که گــرمای نفس هایت را کنارمان احساس کنیم...
مولا جـــان
مرا ببخش که دلیل غربت و تنهاییت هستم...
بی نهایت بر گـــدای خود محبـــت میکنی
آن قـــدر من آمدم پابوسی باب الجــواد...گوییا بر زائرت داری تو عــادت میکنی ...
من یقین دارم یکی از همین روزها
دست دلم را میگیری و
از باب الجوادت مرا وارد بهشت میکنی
و پنجره فولادت بهانه ای میشود
برای امضای تذکره ی کربلایی دیگر
اصلا کربلایی که براتش را شما امضا کرده باشید
طعم دیگری دارد، آقای خوبم...
و من همیشه کوله بار غم ها و غصه هایم را برایت آورده ام و
تو با مهربانی ات مرهم شدی برای دردهای بیشمارم
و سوغات سفر یک تذکره ی کربلا به نامم نوشتی و
فقط گفتی سلام ما را برسان...
من یقین دارم باز هم مهربانی میکنی و پادر میانی
تا ارباب بار دیگر نوکرش را به پابوسی بپذیرد
و در نیمه های شب
وقتی دستانم دخیل پنجره های ضریح ارباب میشود
دلم هوایی شود تا مشهد شما و بگویم
امام رىوفم این سفر را از تو دارم
و از نغمه های دل من که برایت پر میکشد
تنها تو خبر داری و من...
من یقیـــن دارم که قبل از اربعین آقای من
از نجــف تا کربـلا ما را تو دعوت میکنی
تــو همیـــشه یـاور تنــهایی من بوده ای
یاور تنهاییم من را وساطــت میکنی ...؟؟
بسم الله...
بعضی وقتها دست هات و میخوام
که بزاریشون روی قلبم و آرومش کنی...
بعضی وقتها هر چقدر چشمام و ببندم و
تصورت کنم بازم کمه
خود خودت و میخوام
بعضی وقتها که بد توی دو راهی موندم
بد دلشوره اومده سراغم
دلشوره نباید بیاد سراغ دلی که با ذکر تو آرومه
که تو رفیقشی
که تو هواش و داری
اما بعضی وقتها هیچ چی دست من نیست
بیشتر از همیشه
فقط به دستهای گرم تو و
نگاه مهربونت محتاجم...
از قنوت سحر مادرتان جا ماندم
پسر حضرت زهرا به شما محتاجم...
بده در راه خدا، من به خدا محتاجم
من به آغوش پر از مهر شما محتاجم....
هو المعـــشوق ...
گرفـتارم... گره افتاده تـو کـارم
ولی بازم ، تو رو دارم ... چی کــم دارم ؟
دلـــم تنگـــه ... بی تو بودن برام ننـــگه
حـرم چی شد ؟ کجـای کارم میلنگه ؟؟
تو مسیر جاده میـــری ...
مدام تابلو های راهنما نشونت میدن که داری به حــرم اربابت نزدیک تر میشی
کـربلا 500 کیلومتــر
یعنی فقــط 5 ساعت ...
تابلوی اول رو رد میکنی: اَالسَلامُ عَلی الحُســـین ...
چند کیلومتری که گذشت ، باز میرسی به تابلوی بعدی
وَ علی عَلی ابنِ الحُســـین ...
دلت میلرزه
اشک تو چشمات جمع میشه ...
میدونی که مسیرت کربلا نیست...
میگی یعنی میشه یه بارِ دیگه اربابم راهم بده ؟؟
مدام با خودت میگی :
مگه ارباب گـدا رو یادش میره ؟؟
مگه ما رو یادش میـره ؟؟
نمیتونم قبول کنم،که بَــدا رو یادش میــره ...
****
با وجود همه نارفیقی هام
همه ی قول و قرار ها رو شکستن و
همه چی و زیر پا گذاشتن
نمیتونم با این امیدی که تو وجودم داره هر روز ریشه دار تر میشه
مبارزه کنم و بگم که اربابت دیگه تو رو نمیـــخواد...
دیگه تــو حـــریـــمش راهـت نمیـــده ...
میگم باز یه مُحـــرمی میاد و راهی میشی
راهی میشی به دیارِ یـــار ...
دل تو دلم نیست برای اومدنِ دوباره ...
برای عاشقی کردنِ من
برای دلبـــری کردنِ تـــو ...
برای دیدنِ صحــن و سرای خوشگلت
برای با تـــو بودن
بهــــترین رفیــــقم ...
حلـــالم کــن ...
با یه جمله خوشحـــالم کن ...
یه کربلا... تو برات ِ امســـالم کن ...