بسم الله...
هوالمحبوب .
از وقتے که یادم میاد
از وقتی که خودم و شناختم
از بچگی تا الان
همیشه عیدِ غدیر ها یه روزِ خاص بوده برای ما
همیشه درِ خونمون باز بوده و
نوکریت و کردیم عید غدیر ها...
همیشه گفتیم که عید غدیر خونه ، خونه ے ما نیست و
صاحبش کس دیگه ایہ...
همیشه خیلی ها اومدن و رفتن و
گفتن که حاجت گرفتن
گفتن که هر چیزی از این خونه بردن
کلی براشون خیر و برکت داشته...
از وقتی که یادم میاد
از وقتی که خودم و شناختم
سایه تون روے سرم بوده مولا...
سایه تون روے سرم بوده بابا ...
بسم الله...
هوالمحبـــوب.
گفت اونے ڪہ مهمــون دعوت ڪرده
خودش هم مهمــون نوازے و خوب بلده...
اجــازه نمیده به مهموناش سخت بگذره ...
نمیذاره آب تو دلشون تکون بخوره ...
گفت این حرم جاے نا امید ها نیست...
اصلا هیچ گره ڪورے نیست ڪہ اینجا
باز نشده باشه ...
گفت و گفت و گفـــت
همہ ے امید هاے مرده ے دلم رو
زنده ڪرد ...
بسم الله...
هوالمحبوب .
حسِ خوبیه
بدونِ اینکه بدونی
زیارت برات نوشته باشن و
تو روزایی که به نام عزیز دردونه های امام کاظم
همه جــا غرق شادیه
ناخودآگــاه پاهات راهِ حــرم و پیش بگیره و
یه زیارتِ دیگه قسمتت بشه...
طلبیده شدن
خدمتِ امام و امامزاده
بهترین حس دنیـــاست....
بسم الله ...
هوالمحبوب.
براے دلِ تنگم
براے دلِ بیقرارم
مهربونیتون مرهمه
نگــاهتون تســــکینه
براے دلے ڪہ فقــط کنار شما آرومه و
این شبهـــا
همه ے دردهاش رو
به شوق ِ دیدن دوبارتون
آروم میڪنہ و تسکین میده.
دلـــم
هوای مهربونیت و کرده
بهونه ے نگاهت و گرفته
مهربونتریــــن امـــام ...
بطلب تا ڪہ فقط سیــــر نگاهت بکنم...
بسم الله...
هوالمحبوب .
و خودتان خوب میدانید
دستانم ڪه از همه جا کوتاه مےشود و
دردها و غصہ ها که در جانم زبانه مےکشد و
پاهایم که به کربلا نمیرسند
کوله بارم میبندم و
به بهانه ی زیارتِ شبِ جمعه ے حرم و
به نیابت از ڪربلا
جسم و جان خستہ ام را راهے حریم شما مےکنم ...
و خودتان خوب میدانید
ڪه درد و غصه بهانه است و
دلم دلتنگتان شده است
تا دوباره
تمام خاطره ها و
تمام دلتنگی هایش را
کنارِ ضریحتان به مرور بنشیند ....
دست هایم که از همه جا کوتاه میشود و
دلتنگ مدینه و مشهد و کربلا که میشوم
خودم را میرسانم به محضر کریم و مهمان نوازتان
که حالا بعد از این همه سال
تمام ِ دار و ندارِ دلم شده اید و
درد آشنا ترین طبیب روح و جــانم...
به رسمِ رفاقت اما
دستانِ به کربلا رسیده و
پاهای زیارت رفته ام
هر کجا که باشند باز هم
بهانه ے سیّـــدِ کریمشان را میگیرد و
درد و دوری و دلتنگی و
شبِ جمعه را بهانه میکنند
تا باز هم در حریـــمِ قدسی تان پناهش دهید و
نگـــاهش کنیـــد و
رفیـــقِ راهش باشیــد ...
حضرتِ شـــاه
حضرتِ کریــــم
حضرتِ عظیــــــم.
غم های بی حسابِ مرا زود میبرد
نام گره گشای تو یا سیدالکریم ...
بسم الله...
هوالمعشوق.
سخته با یک دنیا امید بری
با دست خالی و
نا امید برگردی.
سخته به روت بیارن
گناه کاری و روسیاه
سخته به خونشون راه ندنت و
پشت در بمونی....
بیچاره ام نگیر زمن سرپناه را
از من مگیر در زدن گاه گاه را
از شب زده دریغ نکن نور ماه را
تو سر به راه کن من گم کرده راه را...
بسم الله...
هو المحبوب.
تمام بین الحرمین
پر شده بود
از سفره های بزرگ و کوچک
حضرت رقیه سلام الله علیها
به خودم که آمدم، دیدم
شب میلاد صاحبم
در کربلای یار نشسته ام
سر سفره ای که حضرت ریحانة الحسین بانی اش بود
و من بی آنکه بدانم
کربلای امسالم را هم
از دستان کوچک او
که خوب رسم بزرگی کردن را میداند
روزی گرفته بودم.
درست مثل اربعین و ایام شهادتش
حالا در روز میلاد حضرت رقیه خاتون
در کربلای ارباب نفس میکشیدم...
با خودم گفتم
چه خوب است
که دل آدم صاحب داشته باشد
آن هم صاحبی به این مهربانی و کرامت.
حیف از عمر کوتاه چون برگ گل ات بانو...
یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام
آشفته حال بودم و سامان گرفته ام
از دست این کریمه خودم نان گرفته ام
نذر سه ساله سفره ی احسان گرفته ام
بسم الله...
هوالمحبوب.
یک:
باورش راحت نیست
با همه ی روسیاهی
اما
تو را خواسته اند
تو را نگاه کرده اند
تو را به حضور طلبیده اند
و چرا با پای دل و
از عمق جان
به پیشگاهشتان مشرف نشود
کسی که تمام دار و ندارم شما هستید
دلتنگ نجف
دلتنگ کربلا
دلتنگ کاظمین
و در حسرت سامرایی دوباره
حالا یکبار دیگر خوشبختی نصیب دلت شده است
و کاش برای سفر عشق
دیگر برگشتی نباشد...
پروازمان دهید که بی بال و پر شدیم
یک عمر در هوای شما در به در شدیم
کالیم و خشک و زرد، خدا را چه دیده ای
شاید به لطف یک نفست بارور شدیم....