نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۱۵۴ مطلب با موضوع «دلنوشته های محبــوب» ثبت شده است

دارالشفــاء

بسم الله...

هوالمحبوب.


باب الجــواد 

باب المرادِ ماست

وقتی جوادت را واسطه ے بین خودم و تو میکنم

و همیشه 

جوانی ام را 

به جوانی اش قسم داده ام...

باب الجواد 

باب امید است 

راه نجات است 

حتی فکرِ نا امید و 

دستِ خالی برگشتن از این در گناه است .

اما

دل است دیگر 

گاهی در نگاه آخر 

لحظه ے آخر 

بعد از تمام آن دعاها و ثناها 

بعد از تمام آن واسطه فرستادن ها و قسم ها

هنگام سلام آخر

چشم در چشم گنبد

درست در خروجی باب الجواد 

با تو نجوا میکند : 


اینجا که دارالشفاست 

اما 

در مریض خانه ها هم

یا مریض ها را خوب میکنند 

و یا جــواب

دلــم را منتظر نگذار 

اگر خوبش نمیکنی 

جوابش کن...


زیر لب نجوا میکند و

با چشم خیس

راهش را میگیرد و

میرود...


قرارمی، صاحب اختیارمی ...

بسم الله ...

هوالمحبــوب .


شاعر نیستم 

اما

هر سال به شوق میلادت

کلمات را کنارِ هم میگذارم 

تا نگاهم کنی و 

قــرار گیــرم .


ببین چشمامو میبندم ، 

ببین با گریه میخندم

میونِ خیلِ زوارت ، 

دخیلِ اشڪ میبندم


ببین خاڪم ، ببین سردم ،

 ببین پژمرده و زردم 

 ببین فکرِ تو ام هر دم ، 

تـــو درمـانی  برا دردم



قیامت کن ، شفاعت کن  

به چشمانم عنایت کن

برات کربلا آقا ،

به دستانم کرامت کن



تو آقایی ، تو مولایی 

انیس و مونس مایی

 منم مجنون ، منم دلخون

خراب و مست و هرجایی


پنــاهِ گریه هاے مــن

علی موسی الرضاے من

شـبِ تنـــهایی قبــرم

به راهت چشم هاے مـن




رفیقِ شفیق ...

بسم الله...

هوالمحبوب.


گفت امام مثلِ یه رفیقه

یه رفیقِ شفیـــق

یه رفیقِ مهربـــون

یه رفیقِ دلســوز

دلم شکستــ

چشمام بارونی شد

با گونه ے خیس

با صداے لرزون

آهسته 

آروم

توی دلم گفتم

مگه میشه رفیق از رفیقش بیخبر باشه ؟

مگه میشه چند مـــاه چند مــاه هم و نبینن

مگه میشه رفیقت و بغل نکنی و

همه دلتنگی هاتو تو آغوشش نباری و 

همه درد دل هات رو بهش نگی؟

مگه میشه ؟

میشه امامِ مهربونِ من باشی و 

پناهم ندی؟

میشه حالم و ببینی و 

نگــاهم نکنی؟

میشه درمون بلد باشی و

دردام و دوا نکنی؟

مگه میشه امام رضا ...

رنج ما را که توان برد به یڪ گوشه چشــم

شرط انصـــاف نباشــد که مداوا نکنی ...


اے حرم اتــ ملجأ درماندگان...

بسم الله...

هوالمحبــوب .

همہ جــا حرف  شماستــ

ذڪرِ شمــاستــ

دارے دلبری میکنی

دارم دل از دست میدم

دلم و 

از دستِ خودم

به دستِ مهربونِ شما میسپارم

پناهم بده 

راهم بده 

اے حرم ات ملجأ درماندگان

دور مـــران از در و راهـــم بده ...


مـــادر ...

بسم الله...

هوالمحبــــوب.


بہ پیشوازِ قدومت 

مــادر ...

زبانم گره باز نمیکند

به حرف زدن

به نوشتن برایت 

برای تو

میدانم که من کم ام

حتی برای از تو نوشتن 

مثلِ تو بودنم

پیشکش

میلاد مبارک مادر تریـــن....


آتش ...

بسم الله ...

هوالنـــور.


دختر ها مادرے اند

هر کاری که مادرشان کند

یاد میگیرند

حتی اگر 

مـا در 

در

آتــش

بسوزد

حتی اگر

هر روز 

آروزوی مرگ کند ....

 اے مرگ همتی ڪہ دلِ دردمندِ من

دیگــر به هــــیچ روی مداوا نمیشود

آتش بگیـــر تا ڪہ بدانی چه میکشم

احساسِ سوختن به تماشا نمیشود ...


اینجا نگاه ها به دستـــِ ڪریمِ توستـــ ...

بسم الله...

هوالمحبـــوب.

کمتر شبِ جمعه اے پیش میاد

حرمتــ انقــدر خلوت باشه

حرمے کہ براے ما حکم کربلا رو داره

اما دیشب

شبِ جمعه بود و

شب یلدا

دو روز مونده به تولدتون

انگار اختصاصی دعوت کرده بودید مهمون هاتون و

تا تو آرامش و خلوتی 

شب جمعه 

یه دلِ سیــر حرم امنِ شما رو

کربلاے ایران و زیارت کنن...

خواسته و ناخواسته

چند سالی هستــ 

ایام میلادتون

دعوتمون میکنید بہ حرم و

با همه ے روسیاهی پناهمون میدید و

ما هم شرمنده ے این کرامت و بزرگواری...

          .......

با صداے بلند داشت گریه میکرد

صداش از اون سمت ضریح میومد

مشخص بود جوونه

دلی ڪہ شب جمعه

شب یلدا 

پناه آورده به حرمت و

اینجوری هق هق گریه هاش بلنده

حتما خیلی درد داره

حتما خیلی پُره ...

که حالا با صداے بلند

تموم درد و دلاش و با کریمے که شما باشید

در میون میذاره.

اما گاهی 

نمیشه با صداے بلند گریه کرد

نمیشه به هق هق افتاد

اما شما 

اشکی که آروم روے گونه ها جاریه و

بغضی که آروم تو گلو میشکنه رو

بزارید به حساب اینکه یکی 

سفره ے دلش و فقط پیش شما باز کرده و

درمونش هم تو دستهای خودتونه

که همه چی و میدونید...


میلادتون مبارک

مبارک دل ما 

که خدا بهشت و نصیبمون کرده و

با یه سلام از حرم شما 

تا کربلا راهی میشیم.

یاسیدالکریم ؛

هر دمی از زمانه دلگیرم راه صحن تو پیش میگیرم 

ای قرار دل هوایی من مرحـــم زخم کربلایی من ...


یه مرغ عشق زخمی رو همونجایی که جون میده خاک میکنن...

بسم الله ...

هوالمحبوب.


خیلے خسته بود

خسته تر از آنکه بتواند 

دوباره با پای پیاده تا کربلا برگردد

برای همین 

تو با سر آمدی به استقبالش 

گوشه ے خرابه 

برای همیشه 

کنارِ سرِ بریده ات 

آرام گرفت.

    ......

حالا 

همه مهیاے سفر شده اند 

تــــو امـــا 

غریبانه 

کنج خرابه خوابیده اے

و قلب زینب (سلام الله علیها)

چقدر باید وسعت برای این همــــه درد داشته باشد

که یکبار حسین را در کربلا و

یکبار دردانه اش را در شام

غریب و تنـــها 

بگذارد و برود ...

دلم اسیر یتیمی که در نهایت درد

 هنوز در دل خود شوق یک بغل دارد...

سه ساله استــ ولے پیرِ راهِ عشق استــ او...

بسم الله...

هوالمحبــوب.


اولین بار بود کہ میرفتم کربلا

خیلے جاها نرفتم

خیلی چیزا نفهمیدم

انگار فقط قدرِ یه خواب بود برام

که دهه اول محرم 

توی کربلا باشم.

وقتی برگشتم

بعد چند وقت 

کلیپ تزورونی کربلایی رو برام فرستاد

نزدیک اربعین بود

آتیشم زد

از اون موقع به بعد

این آتیش توی وجودمه ...

بعد از اون سال 

خیلی کربلا رفتم

الحمدلله

اما هیچ وقت مشایه قسمت نشده...

هر بار که مسیر نجف تا کربلا رو میرفتم

دونه دونه ستون های بین راه و که میدیدم

حسرتِ مشایه برام زنده میشد...


از اون روز تا حالا

حسرت زیارت پای پیاده اربعیـــن

پنج ساله که به دلمه ...

حتی پارسال

وقتی فقط چند روز به اربعین از کربلا برگشتم

توی تمام مسیرِ برگشت

مداحی گذاشته بودم و گریه میکردم 

با حسرت

به زائر هاے پیاده ے ارباب نگاه میکردم و

نه فقط دلم و

که تمام وجودم و میدیدم که زیر پاشون افتاده ...

حالا بعد چند تا سفر کربلا رفتن

راه و رسم دعا کردن زیر قبه رو یاد گرفتم

که بگم اربعین میخوام

اربعین پای پیاده میخواما آقا

همین امسالی که داره میادا

دیر نشه قربونت برم

میدونی که دیگه طاقت ندارم....

حالا بعد چند تا سفر کربلا رفتن

فهمیدم که جواز کربلاے هر سال و 

کی میده و امضا میکنه 

فهمیدم که زیر سایه ے خانم رقیه ام

فهمیدم که اگه نگاه اون نبود

من کجا و حرم ارباب...

نمیدونم این پست روزشماره یا نه

بعد پنج سال انتظار

وقتی قسمتت میشه مشایه 

چی باید بنویسی و

چی باید بگی ؟

امــا

تو شب ِ شهادتت بی بی 

دلم و راهی خرابه شام میکنم

همه ے وجودم رو بهت پیوند میزنم

همه ے وجودم رو 

که از داغ غمِت

مثلِ همه ے وجــودِ خودت 

خســته و دَرهـَـم شکسته استـــ


کـــاش 

عاشقی رو یادم بدی،

بعدِ معشوق 

رفتن و پر کشیدن رو...

وقتی که صاحب ما شمایید

باید که تو عاشقی هم

به شمــــا اقتدا کنیم

باید که مثل شما 

برای اربابمون بمیریم

باید که حالمون خراب باشه این شبها

نفس هامون به شماره افتاده باشه ...

کاش یه نگاهی کنی و

ما رو براے فدایی شدن راهِ عشق 

قبولمون کنی خانوم.

 نذر کردم که اگر کرب و بلا قسمت شد

      اربعیــــن ، جاے رقیــہ به زیارت بروم...


گفتنے ها همه گفته شد آنجا ، اما ...

بسم الله...

هوالمحبوب.


تمامِ صفحات رو زیر و رو مےکنم

با دقت میخونم

هم فارسی

هم عربی

با خودم میگم شاید تو ترجمه چیزی اضافه کرده باشن

همه جاے خطبه ے غدیر...

هیچ ابهامی نیست

هیچ تردیدی

اما...

لا به لاے خطبه 

اونجا که بین این همه جمعیت 

دستات میره بالا 

تا حجت به ۷۰هزار آدم و 

گذشتگان و آیندگانشون تموم شه

درست همونجا

دلـــم

از خُمِ غدیــر

پر مےکشه تا مدینه

پُشــت ِ درِ خونه ے مـــردی ڪہ

هفتاد روز بعـــد

با دست هاے بستہ

جلوی همسرش

جلوی بچه هاش...

گفتم همسرش

همسر رو نامردا... نامحرما زدن

طوری که بچه ش...

و ۷۵ روز بعـــد

علی و فاطمه رو با هـــم کشتند


این همــه روضه

هنوز به کربلا نرسیدم اما

انگار هم پیامبر میدونست 

هم علی (علیه السلام)

که بین حرف هاش همون روز تو خطبه ے غدیر

گفت مهدی ما میاد و

انتقام همه مون رو میگیره ...

ان شاالله.

  ما را مگوے حکایت شادی که تا به حشر

     مائیـــم و سینه اے که در ان ماجــراے توست...