نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۱۵۴ مطلب با موضوع «دلنوشته های محبــوب» ثبت شده است

سیزده مرتبه از عشق تو جان میگیریم....

بسم الله...

هوالعلی.


    دوست دارم بخوانمت بابا

        دوست دارم بخوانی ام نوکر

   صدو ده مرتبه بمیرم با

         یا علی، یا ابالحسن، حیدر...



میگن دردهاتون رو 

به باباهاتون بگید.

 باباها مثل کوه 

پشت بچه هاشونن و

هواشون و دارن...

   ***

تو نجف 

روبروی ایوون طلا 

زانو میزنم

زل میزنم به اون بارگاه منور و قشنگت

میگم تو که درد من و میدونی بابا 

درمونش رو  هم خودت بده...

بعد از سه روز مهمون نوازی و

کنارش بودن

بعد از سه روز دل به بابایی سپردن

دلم و راهی کربلای حسینش میکنه

تا آروم و قرار بگیره 

آره 

دوای دردم همینه بابایی 

کربلای حسین ت

 ***

میلادت مبارک مولا

مبارک دل همه شیعیانت 

که اگر شما رو نداشتیم 

تا ابد یتیم بودیم.


    گفته ای هر که بمیرد به تو خواهد پیوست

            سیزده مرتبه با نام علی میمیریم.... 


هی میکشم گل،مینویسم مادر من...

بسم الله.

هو المحبوب...


     مینویسیم اگر یا زهرا، کار داریم همه با زهرا

       مینویسیم هزاران دفعه، فاطمه,فاطمه,زهرا,زهرا



ایام عید است 

رسم است عید دیدنی میروند

عیدی میدهند

عیدی میگیرند....

برای دیدار شما که در قلب ما جا دارید

هر کجایی را که در بزنیم خانه ی شماست

و برای نوکر چه جایی بهتر از هیٱت؟

عیدی من فرج مولایم مهدی (عج)

دیدار اربابم حسین (ع)

 و این 

جان ناقابل را اگر قبول کنید 

هدیه ی روز مادرم باشد.

حضرت ام ابیها

حضرت مادر 

هستی مولایم حیدر

و تمام دار و ندار من.

       ای مادر حسین و حسن،  مام زینبین

          من هم اجازه هست ڪه مادر بخوانمت؟ 



این بار هم به دادِ گــدا آشنا رسید ...

بسم الله...

هو الرئــوف .


              آرام کن به جامی شـور و نـوایِ مـا را

                         سلطانی و دمـت گــرم داری هوایِ مـا را


کوله بار سفر میبندم

می آیم به سوی شما

به سوی شما که مهــربان ترینید

میآیم توشه ی یک ساله ام را تحویل بدم

یک سال غــم

یک سال تنهایی

یکسال دلتنگی

یکسال گناه

یکســال انتظار

می آیم  کنـارِ شما

حال و هوایِ خوبتری داشته باشم

می آیم که بگویم دلـــم برایتان تنگ شده است

دلـــم برای تمــام مهربانی هایتان

که التیام است برای تمـــامِ درد هایم تنگ شده است.

می آیــم برایِ براتِ کربلایی دوباره

می آیــم که سال جدیدی را تحویــلم بدهی

سالی پـُر از یادِ خــدا

پـُر از نــامِ شمــا

پـُر از ذکــرِ ارباب

پــُر از دیدارِ مهدیِ فاطمه

ان شاالله ...

   ****

می آیم کمی کنارتان نفس بکشم

زندگی کنم

مولای مهربانـــم

      بـاز آمدیم ای دوسـت ، بارِ گنـاه بر دوش

                   راضی نمـا دوباره، از مـا خدایِ ما را





و چاره ساز دو عالم ز چاره افتاده...

بسم الله...

هوالعلی.


           هیجده بهار سوره ی کوثر تمام شد

                  حیدر بخوان بلند تو صدق الله اخرش...



علی علیه السلام را باید از دو بعد دید؛ 

مردی که شبانه

 تمام زندگی اش را به خاک سپرد 

و خودش هم همان موقع جان داد. 

و امامی که بار بیست و پنج سال مظلومیت

را به تنهایی به دوش کشید.

آقایی که پدر یتیمان کوفه بود.

آری... 

آنکه بعد از زهرا سلام الله علیها

هنوز زنده بود و نفس میکشید 

امام بود، نه علی... 

و الا هیچ عاشقی

 بعد از معشوق اش زنده نمیماند

که او...

    مـردے ڪـہ ڪندہ بـود در قلعـہ را ز جـا

           وا میڪند پس از تو در خانہ را بہ زور...



تمام بسترش از زخم لاله زار شده...

بسم الرب الفاطمه.


گفت :

سیصد مرد جنگی رو

با همه ابزار و ادواتشون 

تجهیز کردن و آوردن پشت درب خانه علی (ع)

اما زهرا (س) نگذاشت به جز خودش 

کوچکترین آزاری 

به اعضای خانواده برسه... 


عاشق عشقم و دامان رضا میگیرم...

بسم الله...

هوالمحبوب.


    پیش هر کس نکنم سفره قلبم را باز

         از سگ کوی رضا درس وفا میگیرم...



وقتی فقط امام رضا 

محرم حرف های نگفته است

وقتی مرهم است و درمان

درمان همه ی دلتنگی ها و دل آشوبه های 

این دل ناآرام و بیقرار

وقتی دلم بهانه ی نگاه رىوفش را

گرفته است ؛

دل تنگ مرا به حرم ببرید

به حرم ببرید

به حرم... 

ببرید.


    رونقی نیست اگر در دل ویرانه ی من

       میروم مشهد و از شاه شفا میگیرم...


گفتم که به آهی غم دل با تو بگویم...

بسم الله...

هوالمحبوب.


      من با تو زندگی نکنم پیر میشوم

           بی تو من از جوانی خود سیر میشوم...



دلش، از وقتی که تازه دل شده بود

عادتش داده بود

همه ی فاطمیه های عمرش را کنار شما باشد.


حالا دور مانده از شما 

بیتابی میکند

بی قراری میکند

اذن ورود میخواهد

که بیاید و گوشه ی صحن بنشیند و

با شما برای مادرتان عزاداری کند. 

مدام با خودش میگوید

اگر شما بخواهید میشود

اگر شما بخواهید میشود

یا علی ابن موسی الرضا :(


     من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند

                دارم به پای خویش سرازیر میشوم.

     

لا خیـرَ بَعدَک فِی الحَیات ...

بسم الله...

هوالمحـبوب.


          چهـارتن دارند تابــوتی به دوش 

               دیده گریـان، سینه سـوزان،لب خمــوش

          در دل تابوت جان حیدر است

                هستی و تاب و توان حـیدر است...



از آداب روضه و عزاداری 

تسلیت گفتن به صاحب عزاست

پس باید چشمانت را ببندی 

و درست بنشینی روبروی ایوان طلای نجف

و آنجا با مولایت علی (ع) 

روضه بخوانی برای حضرت مادر

انگار یک بار علی را کنار تابوت فاطمه به خاک سپرده اند و

یک بار هم فاطمه را کنار علی... 

فاطمه و علی 

نامشان همیشه باید کنار هم باشد

عاشق و معشوق جدایی ندارند

بعد از زهرا، علی نفس میکشید اما... 

اصلا رسم عاشقی همین است.

عاشق بدون معشوق میمیرد حتی اگر زنـده بماند.

     ****

روضه روایت های مختلف دارد

زینب (س) دارد

حسن (ع) دارد 

حسین (ع)  دارد 

اما انگار صاحب اصلی روضه 

فقط خود امیر المومنین (ع) است

مردی که امشب تمــام وجـــودش را به خاک سپرد...


       کم کم از دستش زمــام صبــر رفــت

                با دو زانــو تا کنار قبـــر رفت ... 

    گویی آنشب مخفــی از چشم همه

               هــم علی تشییع شد هم فاطمه. 



ارث مادری...

بسم الله...

هوالمحبوب.


گفت چادر میپوشی؟ 

به خاطر من؟ 

خیلی دوسش داشت اما 

گفت به خاطر هیچ کسی چادر نمیپوشم

مگر خودش و خدا... 



چند سال گذشت 

خودش اومد سراغش 

یه شبی مثل همین امشب 

که شب شهادتشه 

به دلش انداخت که چادر بپوشه 

حالا یک ساله که سایه ی سر داره 

که چادر مادرش سرشه 

یک ساله که  مادرش بیشتر از همیشه هواش و داشته...

امشب یک ساله شد 

درست همون جایی که به دلش انداخته بودی 

اومد و دنبالت گشت 

 اون شما رو ندید اما 

کاش شما اون رو دیده باشی و براش دعا کرده باشی 

      مادر. 



سر برای عشق ناچیز است در آیین ما...

بسم الله...

هوالمحبوب.


    مانند " ابافضل" شدن فرض محال است 

             لکن همه ی هستی ما "زینب کبری" است...


  


به پیشواز قدومت بانو ؛

وقتی عاشق باشی 

طاقت نداری کسی و که با همه وجودت دوست داری رو

تو رنج و سختی ببینی..

چه برسه به اینکه قرار باشه جلوی چشم خودت

مجروح و زخمی... 

اگه قرار به انتخاب باشه، اول تو جون میدی

 تا جون دادن عزیزت و هیچ وقت نبینی... 

اما گاهی خدا میخواد که باشی و ببینی 

مثل زینب سلام الله علیها که باید میموند

باید میموند و میدید.

همه قبل اربابشون رفتند 

کسی طاقت نداشت باشه و اربابش و زخمی ببینه... 

حالا فقط حسین مونده و زینبش... 

حالا فقط دستهای گرم داداشه که قلب خواهر و آروم میکنه... 

حالا زینب باید باشه و ببینه 

باشه و برادرش رو 

عشقش رو 

رفیقش رو 

آغشته به خون، تشنه لب و مجروح...

از بالای تل...

حالا زینب باید روایتگری کنه،

باید بشه پناه بچه ها... 

       *****

هنوز هم که هنوزه پناهگاه بچه هایی بانو

پناه جوونایی که پناه آوردن به حرم تو 

گفتند کی گفته عباس نداری؟؟ 

ما عباست میشیم 

ما قاسمت میشم 

ما خودمون برات جون میدیم خانوم... 

گفتند کی گفته حرمت نا امنه؟؟ 

تو هنوزم که هنوزه پناهی واسه ی ما... 

گفتند کی گفته ما سایه ی سر نداریم؟  

ما شما رو داریم که اسوه ی صبرید

اسوه ی مقاومت... 

گفتند پناه ما باش بانو 

گفتند و رفتند 

رفتند و شما هم با نگاه مهربونت 

با دعای خیریت 

راهیشون کردی تا برسن به اربابشون 

راهیشون کردی و از این منجلاب دنیا نجاتشون دادی... 

میبینی بانو 

هنوز هم بعد این همه سال 

بعد این همه درد و سختی 

پناهگاه شمایی... 

راه نجات شمایی... 

هنوز هم راه برای آسمونی شدن هست 

اگر شما بخوای و دستمون و بگیری و پناهمون بدی...

     ما به قصد پاسداری از حرم برخواستیم

         شصت و نه بار از خودش اذن شهادت خواستیم...