بسم الله...
هوالمعشوق.
14.
یک عمر گفته ایم ؛
شب جمعه
حــرم
زیارت
اما
خودت بگو
این دلشوره چیست
که به جان عاشق ات می افتد
وقتی قرار است شب جمعه ای را کنارت باشد؟
پاهایش چرا سست میشود؟
چرا میلرزد؟
چرا آتش میگیرد؟
ح س ی ن
بسم الله...
بسم الله...
هر قـدم یک پنـجره از شــوق وا کـردی به سویـم
میتــوانم از همینجا عطــرِ صحـــنت را ببـــویـم...
مینویسم برای عطر سیب یارم ؛
رفیـق شبهای دلتنـگی و بیقـراری من
میخواستم یک سالگی ات را
تـولـد بگیرم...
اما دیدم کسی کنـارت نیست
هم سنـگر هایت همه رفته اند کربلا
برای زیـارتِ ارباب
و تــو در روز اربعینِ حضــرت معشــوق
یک ساله شدی
یک سال عاشـق تـر
یک سال دلسوخـته تـر
یک سال دلشکسته تـر...
بسم الله...
هو المعــشوق.
ره وا کنـــید قـافـله ســالار میــرسد
زینـــب برای دیـــدن دلـــدار میـــرسد ...
همیشه در راه عشــق
سختــی ها فـراوان است.
حتی اگـر قــرار باشد
برای رسیدن به معشـــوق
چــهل شبـانه روز
در مـیان لشکر دشمن
آواره ی بیابان ها باشی.
حالا بـانو
رسیده ای به معشــوق.
حالا بلنــد بخوان و ندبه کن.
حالا تمــام دردهـــایت را با او درمیـان بگـــذار...
یـک اربعــین برای تـو حیــران شدم حسـین
مانند گیسوی تو پریــشان شدم حســین
کوفـه به کوفـه کوچـه به کوچـه گـذر گـذر
قـاری شدی مفـسر قـرآن شدم حســین
تــو رفتی و کــنار خودم گریــه می کنم
دارم ســرِ مــزار خودم گریــه می کنــم
بسـم الله...
هـوالمعـشوق.
دلی که تنــگ میشود
دیـگر آرام و قــرار نـدارد
دیگر تـاب نمی آورد
از درون سینه
بیــرون میـزند و
روانه دیــار معشـــوق میـشود.
❤ ❤ ❤
دلــم راهـیِ کـویـت شده
در میان هر کــوچـه و برزن،
به زیر پـایِ زائـرانت افـتاده و
نفـس های آخــرش را میکشد
ح س ی ن
بسم الله...
هـو المعـشوق.
من
بـدون تــو
زنـده ام
نفـس میکشم
اما زنــدگی نمـیکنم
ح س ی ن
هوالمعــشوق...
نفسم سـرد ، دلم خــون، ببـین حال مـرا
حـرمم دیـر شد اربـاب، تــو دریـاب مـرا...
1. گفــت :
سوخــتن رسمِ کربـلا رفتـن است.
ایـن روز ها
آتــش بازی راه انداخته ای
در دلــم.
*****
2. برای هر دردی درمـانی است
درمانی از جنسِ همان درد
دردِ عشق را درمان،
فقــط وصال معشــوق است.
برای درد اگر دوا گذاشته اند
دوایِ دردِ مـرا، کربـلا گذاشته اند...
هـو المعـشوق...
خیلی فرق است بین اینکه سرت را
روی دامـان دخترت بگـــذاری ...
یـــــا
ســرت را روی دامـان دخترت بگــذارند ...
حق داشتی دوری بابا را تحمل نکنی
حق داشتی فقط 25 روز در فراق اش زنده بمانی
حق داشتی در آغوشش بگیری و جــان بدهی
رسم عاشقی همین است
عاشق که فراقِ معشوق را تاب نمی آورد...
عاشق که بدون معشوق روز ش، شب نمی شود...
عاشق بدون معشوق می میرد
می پــوسد
.....
گفتند برات زیارت اربعین و کربلا را
از حضرتِ دردانه بگیریم
گفتند او هم اربعین کربلا نرفت...
گفتند بانــو درد فراق کشیده
درمانش را خـوب میـداند....
رقیہ جان
با ذره تربتے زِ غبـارهای چادرت
از گوشہ خَــرابہ بہ من کربــلا بده...
هـو المعـشوق...
گفـته بـودم به کسی عشـق نخــواهم ورزیــد
روضـه خوان گفـت " حسین " تـوبـه ی من ریـخت به هـم...
بسم الله
عاشق که باشی
هر بار یک چیز را بهــانه میکنی
برای یاد کردن معــشوق
یک بار آب
یک بار باران....
فرقی نمیکند
دلت به هر بهانه ای هوایش را دارد
مثل دلِ عاشق من
که این روز ها
با هر بارانی
میـلرزد
میـریزد...
عجیب هوای عاشقانه ای راه انداخته
مُــحرمِ تــو
محــرمی که همراه پـاییـــز آمده
پایـیزی که وعـده ی دیدار دارند عاشقان با تــو
حضرتِ عشـق
حضـرتِ بـاران...
شب های دلتـنگی دگر بـاران نبـارد کاش
آری برای جـان سپردن دوری ات کافی است...
هـو المعشـوق...
صبـر بر هجــران آن آرام جـان باشد گنـاه
زنـده بودن در فـراقِ او گناهی دیگــر است...
گاهی نباید نوشت
باید خـوانـد
حال روزهایی که خـوب نبودی و نوشـتی
حالا باید دوباره بروی سراغشان
حالا که دلـت آرام شده
باید بفهمی هـر چـه خواستی
به تــو داده اند
خـیلی بیشـتر از آنچه میخواستی هـم...
مُحــرمت دارد تمام میشود
حواست به حالِ دلــم هست ارباب؟؟
مرا سرگـرم دنیـا نکـن
که به دوری ات عـادت بکنم
من دلـم کـربـلایت را میـخواهد
کنـجِ آرام حــرم را
بیـن الحــرمین بـودن را...
میخواهم روزی بیـایم و
دلنوشته های فـراق کـربلا را بخوانم و
بگــویم
شـکر
باز هـم به من هم کـربلا دادند...
اگر نمیخواستی کربلایت را نشانم دهی
چرا در روضه ات جانم را نگرفتی رفیــق؟
تمامِ سخــتیِ عشق
همین چشم انتـظاری و دوری است
باشد قبــول
تمـــامِ سختی اش سهم من
اما من که از تو دل نمیکنم
این سرسخت بودن در عشق
ارثِ مـادریـمان است...
من از این درد بنا نیست شکایت بکنم
ترسم این است به دوری تـو عـادت بکنم...