نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۱۹۳ مطلب با موضوع «دلنوشـــته های معشـــوق» ثبت شده است

خیال تو مرا بیخیال عالم کرد...

بسم الله...

هو المعشوق


      تنها به یک سلام زیارت نصیب شد

             این خانه دل است که اکنون مزار توست... 



گاهی باید چشم ها را بست

 باید خیال کرد؛

در خیالم با پای برهنه 

بین الحرمین را قدم میزنم 

می آیم و درست روبروی گنبد

همانجا که پرچمت تکان میخورد 

همانجا که به زاىرانت نگاه میکنی و لبخند میزنی،

می ایستم و سلام میدهم.

در خیالم همیشه بوده ای

همیشه هستی 

ارباب مهربانم....

     ***

بیایید و یک امشب را خیال کنیم کربلا هستیم.

    من و سالها جست و جویت حسین جان

             من و منت گفت و گویت حسین جان

    من عادت ندارم شبی بی تو باشم 

        من و سجده بر خاک کویت حسین جان... 


سر برای عشق ناچیز است در آیین ما...

بسم الله...

هوالمحبوب.


    مانند " ابافضل" شدن فرض محال است 

             لکن همه ی هستی ما "زینب کبری" است...


  


به پیشواز قدومت بانو ؛

وقتی عاشق باشی 

طاقت نداری کسی و که با همه وجودت دوست داری رو

تو رنج و سختی ببینی..

چه برسه به اینکه قرار باشه جلوی چشم خودت

مجروح و زخمی... 

اگه قرار به انتخاب باشه، اول تو جون میدی

 تا جون دادن عزیزت و هیچ وقت نبینی... 

اما گاهی خدا میخواد که باشی و ببینی 

مثل زینب سلام الله علیها که باید میموند

باید میموند و میدید.

همه قبل اربابشون رفتند 

کسی طاقت نداشت باشه و اربابش و زخمی ببینه... 

حالا فقط حسین مونده و زینبش... 

حالا فقط دستهای گرم داداشه که قلب خواهر و آروم میکنه... 

حالا زینب باید باشه و ببینه 

باشه و برادرش رو 

عشقش رو 

رفیقش رو 

آغشته به خون، تشنه لب و مجروح...

از بالای تل...

حالا زینب باید روایتگری کنه،

باید بشه پناه بچه ها... 

       *****

هنوز هم که هنوزه پناهگاه بچه هایی بانو

پناه جوونایی که پناه آوردن به حرم تو 

گفتند کی گفته عباس نداری؟؟ 

ما عباست میشیم 

ما قاسمت میشم 

ما خودمون برات جون میدیم خانوم... 

گفتند کی گفته حرمت نا امنه؟؟ 

تو هنوزم که هنوزه پناهی واسه ی ما... 

گفتند کی گفته ما سایه ی سر نداریم؟  

ما شما رو داریم که اسوه ی صبرید

اسوه ی مقاومت... 

گفتند پناه ما باش بانو 

گفتند و رفتند 

رفتند و شما هم با نگاه مهربونت 

با دعای خیریت 

راهیشون کردی تا برسن به اربابشون 

راهیشون کردی و از این منجلاب دنیا نجاتشون دادی... 

میبینی بانو 

هنوز هم بعد این همه سال 

بعد این همه درد و سختی 

پناهگاه شمایی... 

راه نجات شمایی... 

هنوز هم راه برای آسمونی شدن هست 

اگر شما بخوای و دستمون و بگیری و پناهمون بدی...

     ما به قصد پاسداری از حرم برخواستیم

         شصت و نه بار از خودش اذن شهادت خواستیم...



شبهای جمعه حال گدا فرق میکند...

بسم الله...

هوالمعشوق... 


        کوچه های همه عشاق جهان چیزی نیست

                        تا که بین الحـرمین است خیابان شمـا



شبهای جمعه هر کجا باشی حال عجیبی داری

بیتابی

بی قراری

دور از کربلا باشی 

حسرت زیارت شب جمعه ی حرم، راحتت نمیگذارد.

اما اگر در کربلا بودی و شب جمعه اش را دیدی

دلشوره تمام وجودت را پر میکند  

میدانی خیلی ها حسرت این لحظه ی تو را دارند

اما اینبار  تو را راه داده اند... 

امشب ملاىکه و انبیا به زیارت ارباب تو می آیند 

تو کجا و زیارت شب جمعه ی حرم یار؟

همیشه آرزو کرده ای

شب جمعه ای را حرم باشی

اما نمیشود 

نمیتوانی 

پاهایت یاری ات نمیکنند 

میدانی اگر بروی و مادرش را نبینی باخته ای

اگر  مولایت را نبینی باخته ای 

اگر عطر سیب حرمش را نشنوی باخته ای 

در بین الحرمین مینشینی 

نوحه گوش میدهی 

دلت را آرام میکنی 

بین الحرمین اما 

انگار برای خودش جای دیگری است 

می ایستی و سیر نگاهش میکنی 

نفس میکشی 

هوای کربلای اربابت را نفس میکشی 

دلت که کمی آرام شد 

میروی به سمت حرم حضرت عباس (ع)

تا کمی ادب بیاموزی و راه و رسم زیارت. 

بعد از آن میروی به جایی که همیشه آرزویش را داشتی

با چشم دلت که نگاه کنی؛

دستانت قابل نیستند برسند

 به ضریحی که حضرت فاطمه سلام الله بر آن بوسه زده. 

پاهایت نمیتوانند قدم گذارند

 به رواقی که تمام ملاىکه و انبیا آنجا هستند.

نه... 

شب جمعه ی حرم با شبهای دیگر فرق میکند

در حرم غوغاست 

هر گوشه اش سینه زنی است و عاشقی

تو اما نه دل رفتن به قتلگاه را داری

نه روی آمدن کنار ضریح 

همین که در هوای شب جمعه ی کربلایش

 نفس میکشی هم برایت زیاد است

جای تو همانجا کنار خیابان است 

در آغوش بین الحرمین. 

کنج حرم مینشینی

خوبتر نگاه میکنی

شاید مولایت از حوالی چشمان آلوده ات رد شده باشد و تو... 

   همیشه هر شب جمعه کنار مرقدتان

       گدایی بر درتانم برای من کافیست

 منی که غرق گناهم و روسیاه اما

      همین که نوکرتانم برای من کافیست

درون صحن و رواقت نمیروم آقا

     به گوشه ای بنشینم برای من کافیست...


بی سر و سامانِ تــو ام ...

بسم الله...

هوالمعشوق.

   

          ای‌ که‌ غارت‌ زده‌ کردی‌ دل‌ پـُر غـوغـا را

                       مــوم‌ کردی‌ به‌ کــف‌ خویش‌ دل‌ شیدا 

          نوکرانت‌ همه‌ بیچــارۀ‌ هجــران‌ تواند

                       عاقبـت‌ آتش‌ عشق‌ تــو بـسوزد ما را

 

 

عشق آدم و بیچاره میکنه

میسوزونه 

آتیش میزنه.

عشق آدم و دلواپس میکنه

دلنگران میکنه 

دلتنگ میکنه.

عشق آدم و بهانه گیر میکنه

زودرنج میکنه

حسود میکنه.

      ***

اما اگه معشوق تو باشی

یار تو باشی 

ارباب تو باشی 

چی بهتر از اینکه آدم بیچاره ی تو باشه... 

چی بهتر از اینکه همه ی چاره ش تو باشی؟

همه ی دار و ندارش 

همه ی کس و کارش 

رفیقش 

همدمش

اونی که تو رو داره چی نداره حسین؟؟

اونی که تو رو داره

عشقت رو داره 

چی کم داره؟؟ 

عشق تو 

آروم میکنه دل هر عاشق بیچاره ای رو 

مرهم میشه برای تموم دلتنگی ها،  دلنگرانی ها، بیقراری ها...

عشق تو معجونه 

معجزه میکنه... 

دل بیچاره ی بهانه گیرم رو 

با عشق خودت  آروم کن ارباب خوبم...

    نه من از پیچش‌ گیسوی‌ تو مست‌ آمده‌ام‌

            خم‌ گیسوی‌ تو بیچاره‌ کند مولا را...

 

 

عالم فدای تشنگی حنجرت، حسین...

بسم الله...

هو المعشوق.


         میخواستم بنویسم که چہ شد لایق دیدار شدم

                  سنجیدم و دیدم کہ فقط مایہ ی آزار شدم...


1.

به لطف وجودش 

دور تا دور حرمت را طواف کردیم...

کل کربلایت را زیر و رو کردیم...

دیدیم 

دیدیم 

دیدیم و تماشایت کردیم 

تمام مسیر هایی که کاروان زن ها و کودکانت را

 بعد از غروب عاشورا....

به لطف وجود زنی که کاروانش را گم کرده بود و

غریبانه و گریان در اطراف حرم 

سراغ بین الحرمین را میگرفت... 

میگفت فقط بین الحرمین را نشان بدهید 

هتل را پیدا میکنم 

اما... 

تمام اطراف هر دو حرم را

 با او جستجو کردیم و نشد... 

در تمام طول مسیر به فکر بچه هایی

 بودم که در آن بیابان تاریک 

خسته، گرسنه، تشنه 

با وحشت از دشمن 

داغدیده و مصیبت زده.... 

در تمام طول مسیر گریه میکرد

میگفت: زاىر خوبی نبوده ام

امام حسین جوابم را نمیدهد.

در تمام طول مسیر میگفتم :

امام حسین هوای زاىرانش را دارد

امام حسین هوای زاىرانش را....


تو مهربانتر از آنی که وصف بتوانم...

بسم الله... 

 هو المعشوق.


       من شدم عاشق تو یا تو شدی عاشق من؟

               لطف ارباب بہ نوکر چہ زیاد است زیـــاد...



بین الحرمین

همان جای همیشگی

نشسته است و فقط گریه میکند.

گریه ی درد

گریه ی دلتنگی

گریه ی شوق 

شوق رسیدن به معشوقی که 

عمری در فراقش بوده است

اما این گریه 

فراتر از شوق است 

گریه ی زایر بی پناهی است 

که آغوشی امن پیدا کرده و

تمام دردهایش را زار میزند.

گریه ی دل بیقراری که حالا

به یاد تمام روزهای دوری اشک میبارد.

آری این گریه جور دیگری است

فراتر از گریه است

میشود هق هق 

می افتد به زیر پای تو 

به زیر پای زایرانت

هر که او را میبیند

دلش برایش میسوزد

یکی همدردی میکند

یکی غذای تبرک میدهد

دیگری آرزوی روا شدن حاجت.

اما مگر به جز رسیدن به تو 

حاجت دیگری هم داشته 

که حالا 

درست روبروی تو 

آرزوی برآورده شدنش را داشته باشد؟

قدم های اول را برمیدارد

به سمت حرم

به سمت تو

در بین راه اما تو به او لبخند میزنی 

او اشک میریزد

شعر میخواند:

جااااان آقام... سنه قرباااان آقاااام

سیدنا، جااان آقام، جااان آقام...جان آقام.

راه میرود

می ایستد

و باز 

گریه می کند...

حالا 

وارد حرم شده است

زیارت

دیدار

یار

وصال

از پیش ضریحت که کنار میرود

دیگر خبری از آن اشک ها و هق هق ها نیست

حالا دلش را آرام کرده ای

آرامتر از آنی که توقعش را داشت...

همیشه قصه ی رسیدن هر عاشقی به معشوقش 

همین قدر گریه دارد؟

آغوش همه ی معشوق ها همین قدر دل را آرام میکند؟

یا فقط این معجزه ی پنجره های ضریح توست

که دلها را اینچنین رام خودش میکند؟

ارباب خوبم...

  دل را بـہ هـر ڪـس جـز تو دادن، رو سیـاهےستـــ

              باید براے تو فقـط تـا پـاے جـان رفتـــ....

 

هوای خواب ندارد، دلی که کرده هوایت...

بسم الله... 

هوالمعشوق.


گفت ؛

گاهی که دلتون بیقرار کربلا میشه

شاید یعنی

 معشوق دلش هوای شما رو کرده... 

     ***

یعنی دل من که امشب اینهمه بیقرارت شده 

بخاطر اینه که دل شما هم 

یاد زاىر دوهفته پیش شب جمعه ی

حرم کربلاش...؟ 

   ***

دلم چه زود برات تنگ شد

 بهترین رفیقم 

      ح س ی ن

 

خوش بحال ما که عمری در پی ات آواره ایم...

بسمالله...

هوالمعشوق.


  در این طوفان که ماهی هم به دریا دل نخواهد زد

               کجا با کشتی ات بردی دلم را ناخدای من...؟ 



نگویید کربلا

بگویید آرامستان

آرامستانی برای تمام دلهای بیقرار.

با من بگو

پنجره های ضریحت 

جادوگری میدانند

که تا دستانی در میانشان گره میخورد

دلش را آرام میکنند؟ 

آری بگو این راز دلبری چیست 

که به پرچمت آموخته ای

وقتی با هر تکانی 

به زاىرانت سلام میدهد

لبخند میزند

و دلهایشان را... 

من؛

 آزاد شده ی نگاه مهربان تو ام

که بارها در محبتت اسیرش کرده ای

حضرت معشوق مهمان نواز...

   خوشبخت ترینم که نیازم به کسی نیست

            چون ریزه خور سفره دربار حسین ام... 


هر قدم یک پنجره از شوق وا کردی به سویم...

بسم الله...

هوالمحبوب.


1.

عاشق اگر واقعا عاشق باشد

میشود مثل معشوق 

معشوق را که میبینی 

یاد عاشق میکنی

درست مانند عشق زهرا و علی علیه السلام

وقتی هر جای حرم مولا 

نام مادر را میبرند... 


2.

در نجف کنار حضرت مولا 

وقتی دلت هوای اربابت را میکند

خیره میشوی در ایوان طلایش و میگویی

میبینی دلم برای حسین ات پر میزند؟

بد جور عاشقش شده ام 

دست دلم را بگیر 

و بگذار در دستان حسین ات... 

       در دو عالم این شعارم باشد ای آقای من

            امن ترین جای جهان باشد میان صحن تو... 


من کسی نبودم، ولی تو باورم کردی...

بسم الله...

هو المعشوق.


   نشسته ام بنویسم که غصه ها دارم

         دوباره شوق سفر سوی کربلا دارم

  نشسته ام بنویسم برایتان آقا

       نشسته ام بنویسم فقط تو را دارم... 



در مرزهای شلمچه 

در حسرت کربلا بودیم

که به ما گفتند:

" اگر مجنون دل شوریده ای داشت

دل لیلی از آن شوریده تر بی... "

یعنی فکر نکنید 

شما دلتان برای شهدا تنگ شده است

و آمدید

بلکه شهدا دلتنگتان شده اند و برایتان 

دعوت نامه فرستاده اند....

این روزها مدام با خودم زمزمه میکنم

اگر مجنون دل شوریده ای داشت.... 

ارباب 

چه شد که نوکرت را پذیرفتی و راهش دادی؟

اصلا من کجا و عشق حسین ابن علی؟ 

عزیز حضرت زهرا

من کجا و شب جمعه ای کربلا؟

اصلا اگر خودت نمیخواستی کی عاشقت میشدم؟؟

    ****

و حالا بعد از یک سال و یکماه جدایی 

که برای من 

مانند صد سال و ده ماه گذشت

اربابم مهربانی کرد 

و باز حال بد نوکرش را خرید

نوکری که 2 بار طعم جاماندگی اربعین را 

در همین یکسال و یک ماه چشیده است...

اما 

حرف وصال که میشود

باید تمام تلخی ها و سختی های فراق را

از یاد ببری

باید فقط پر باز کنی و

به سمت معشوق به پرواز دربیایی

باید فقط کنارش آرام بگیری و نفس بکشی...

اگر مهربانیت را ندیده بودم 

مینوشتم که باور نمیکنم پایم به کربلا برسد

شب جمعه ات را ببیند

عطر سیب حرم ات را استشمام کند 

بوسه بزند رد دستان مادرت را بر ضریح

اما 

خیلی با مهربانی ات شرمنده ام کردی 

خیلی زحمت من را کشیده ای 

هوای دلم را داشته ای

بهترین رفیقم بوده ای

 پس

در عین بی لیاقتی 

لحظه شماری میکنم برای لحظه ی وصال و 

آرام گرفتن در آغوشت...

    خدا از سرت سایه ام را نگیرد

         جز این هرچه را هم بگیرد....غمی نیست