هوالمحـــبوب ...
مشهد نشد، قــم هم نشد، قسمت شد اینــجا
امشب هـــر آنکس آمـــده، دعــــوت شد اینـجا
سیـــد شدی، آقـــا شدی، من هــم گـــدایت
بر مـــا زپـــا افتادگان نعــــمت شد اینـجا....
♥السلام علیک یا سیــد الکریم یا عبدالعظیــم الحسنی♥
گفتند هر موقع که دلتنگ شدی
بی تاب شدی و بیـــقرار
دلت هوای اربابت و کرد
هوای بهترین رفیقت رو...
پنـــاه ببر به حریـــم باصفای سید الکریم
اونجاست که هم حسِ کربلا و داری
هم مشهد...
هم پیش برادر امام رضایی و
هم آقای کریمی که هیچ وقت دست خالی برت نگردونده...
***
منم امشب دلم تنگ شده
خیلی تنگ شده
دلـــم بی قرار شده
میخوام بیارمش پیش شما
که هم آرومش و کنی و
هم برات کربلا و مشهدش رو جور کنی آقای خوبم...
از بس حریــمت بــوی شهر کربلا داشت
قائم مقام دوم جنـــت شد اینـجا
جسم تو را پای "درخت سیــب" بردند
یعنی که با کرب و بلا قسمت شد اینــجا
بی نهایت بر گـــدای خود محبـــت میکنی
آن قـــدر من آمدم پابوسی باب الجــواد...گوییا بر زائرت داری تو عــادت میکنی ...
من یقین دارم یکی از همین روزها
دست دلم را میگیری و
از باب الجوادت مرا وارد بهشت میکنی
و پنجره فولادت بهانه ای میشود
برای امضای تذکره ی کربلایی دیگر
اصلا کربلایی که براتش را شما امضا کرده باشید
طعم دیگری دارد، آقای خوبم...
و من همیشه کوله بار غم ها و غصه هایم را برایت آورده ام و
تو با مهربانی ات مرهم شدی برای دردهای بیشمارم
و سوغات سفر یک تذکره ی کربلا به نامم نوشتی و
فقط گفتی سلام ما را برسان...
من یقین دارم باز هم مهربانی میکنی و پادر میانی
تا ارباب بار دیگر نوکرش را به پابوسی بپذیرد
و در نیمه های شب
وقتی دستانم دخیل پنجره های ضریح ارباب میشود
دلم هوایی شود تا مشهد شما و بگویم
امام رىوفم این سفر را از تو دارم
و از نغمه های دل من که برایت پر میکشد
تنها تو خبر داری و من...
من یقیـــن دارم که قبل از اربعین آقای من
از نجــف تا کربـلا ما را تو دعوت میکنی
تــو همیـــشه یـاور تنــهایی من بوده ای
یاور تنهاییم من را وساطــت میکنی ...؟؟
هوالمحبوب...
بابا حیدر
پشت درب خانه ات را با کاسه ای شیر دق الباب میکنم
دریغ که با رفتنت نه فقط دختر نازدانه ات
تمام شهر یتیم خواهد شد....
21.
گفتند شمشیر و زهر آلوده به آن بهانه بود...
علی (ع) همان روز پشت درب خانه اش جان داد...
درست از روزی که زهرایش از کنارش پر کشید و رفت...
همه میدانستند...
حتی تمام چاه ها و نخلستان های کوفه هم...
همه میدانستند علی بدون فاطمه میمیرد...
اما هیچ کس نفهمید
علی بدون فاطمه چه دردی کشید...
همان طور که کسی زینب را بعد از حسین....
****
این آخرین توسل چشم تر علیست
دیگر تمام شد
سحر آخر علیست....
هو المحبــوب ...
19.
میگویند زیباترین قسمت نماز هنگام سجده است ...
سر میگذاری بر خاک و به پای معشوق ات می افتی ...
عاشق که باشی عاشقی کردن را خوب میدانی ...
خوب میدانی چگونه دلِ معشوقت را بدست بیاوری ...
اما گاهی لیلا از مجنون عاشق تر میشود ...
او که خالق عشق و هستی است ...
وقتی او بخواهد
همه چیز طوری زیبا کنار هم چیده میشود که ....
میشود علی
میشود محراب
میشود شب نوزدهم ماه رمضان
میشود سجده ی عشق ...
میبینی خدای ما چه خوب عاشقی کردن را میداند...
****
و شبِ قـــدر برای درکِ عظمت شماست
مولای خوبـــم
شما که نامِ اعظم خدائـــید ...
خدائی که بر ما منت نهاد و
ما را شیعه ی شما کرد ...
اَلحمدُ للهِ الَذی جَعلَنا مِنَ المُتمسِکینَ بِولایَه عَلیِ ابنِ اَبی طالب علیه السلام ...
هو المحبوب...
اول امــام زاده ی دنـــیا خوش آمدی
ابنُ الکریـــمِ اُمِ ابیـــها خــوش آمدی...
15.
برای هر چیزی بهانه ایست...
برای مهـــربانی
برای بخشش
برای دوست داشتن...
آمدنــت را در نیمه ی ماه مبارکش قرار داد
تا بهانه ای باشد برای همه
که در این ماه دستشان خالی نماند...
دستشان خالی نماند از نــور...
از رحمت...
از مغغرت...
آری مگر میشود؟
مگر میشود در ماه ِمهمانی خدا
حضرتِ مهـــربانِ کریمی را در شبِ میلادش
واسطه خـود و خـــدا کرد و دست خالی ماند..؟
باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست
چیزی شبیه حضرت سلمان شد فقط....
هوالمحبوب...
8.
شایــد بهشت هشــت درب داشته باشدانگار شبِ هشتم ماه مبارک به نام شماست...
حتما حکمتی هست
چیزی که ما از آن خبر نداریم و
فقط گاهی با قلبمان احساسش میکنیم...
شب هشتم که میشود
دلم بهانه ی شما و حرم را میگیرد
بهانه ی همه ی مهربانیها ...
بهانه ی کنارتان بودن ...
و تا خودتان دلِ بهانه گیرم را آرام نکنید
سهم ِ من از افطارِ روزِ هشتم
بغض و دلتنگی برای شمـــاست ...
هنوز حال و هوایی که داشتم دارم
هنوز طبع گدایی که داشتم دارم
بساط شاه و گدا در کنار هم پهن است
کنار جایِ تو جایی که داشتم دارم
همان گدای قدیمی که داشتی داری
همان امام رضایی که داشتم دارم...
هو المحبوب...
کریم که باشی نگاه نمیکنی ببینی
آنکه دست گدایی به سمتت دراز کرده است
خودش را به نداشتن زده است
و یا واقــعا ...
کریـــم که باشی در مرامت نیست
دستی را که به سمتت دراز شده است خالی برگردانی...
کریـــم که باشی
فقـــط کریـــم بودن بلدی و بس...
انقدر کریـــم هستی که با قدومت
ماه ِ رمضان شد رمضانُ الکریـــم ...
آری با شــمایم
حضــرتِ کریــــم
اِبــنُ الکـــریم ...
کریــم بودن را خوب از بابایتــان به ارث برده اید....
و این منم، همان گدای همیشگی
با دستانی که خالی تر از همیشه به سویـــتان دراز شده است...
هوالمحبــوب...
ما در این شهر غریبیـــم و در این ملک فقیــر
به کمند تو گرفــتار و به دام تو اســیر
من نظر باز گرفتن نــتوانم همــه عمـــر
از من ای خسرو خوبــان تو نظــر باز مگیـــر
هر جوری شده خودت و مهیای سفر میکنی
هیچی نمیتونه جلوت و بگیره وقتی قصد رفتن کردی
وقتی دلت براش تنگ شده
وقتی دلت فقط کنار اون آروم میشه
دیگه جای موندن نیست
فقط باید بار سفر و برداری و بری
بری و با اولین قطار راهی مشهد بشی
تا رسیدی بگی امام رضا دلم برات تنگ شده بود
خیلی دلم برات تنگ شده بود...
بگی درد و دل تمام این روزایی که ازش دور بودی و...
بگی امام رضا درسته به کربلا راهم نمیفته
اما گنبد طلای مشهدت چیزی کم از کربلای ارباب نیست
خودت پناهی برام
تنها بهونه ی آرامشم
بگی باز من اومدم
همون گدای همیشگی
باز اومدم گدایی
اومدم یه قلب آروم ازت گدایی کنم...
بگی دل بی قرارم رو
آوردمش پیش تو، پیش طبیب....
بگی و خیره شی به گنبد طلا
چش تو چش شی با ضریح آقا
هی نجوا کنی با آقات و هق هق بزنی زیر گریه
تنها جایی که میتونی بلند بلند گریه کنی همینجاست ...
انقدر گریه کنی تا سبک شی...
آخه امام رضا مهربونه
دلش طاقت نمیاره گریه ت رو ببینه
زود میاد و اشکهات و پاک میکنه
زود دست میکشه رو دلت و آرومت میکنه
تو هم این بار تو چشاش نگاه کنی و بگی
امام رضا به جان جوادت
اینبار تا جاجتم و ندی نمیرم
تا دلم و آروم نکنی برنمیگردم...
گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر...
بســم الله ...
آمــدی نــازترین یــاسِ معطـــر باشی
در دل خسته ی ما عاطـــفه پــرور باشی
یـک مــاه آفریده ای
یک نفر آمده و اذن دعا می خواهد
او مسیحی است
ولی از تو شفا می خواهد
باز با شـوق یکی چادر کوچک آورد
دختــری نذر نگــاه تو عروسک آورد