هــو المعشــــوق ...
پـــر می زنـــد دلـــــم به هـــــوای ِ زیــارتـــش
هـــر روز خســــته حـــال تـــرم .... خســــته حال تــر
دلی که بهانه گیر شده است را با چه میتوان آرام کرد؟؟؟
وقتی خاطری ی شبهای حرم بی تاب اش کرده است ...
وقتی در پنـــاه ِ نگاه ِ ارباب اش آرام بود و قرار داشت ...
جز نگـــاه ِ معشـــوق
چه چیزی این دلِ بهانه گیر را آرام میکند ؟؟؟
خودت بگـــو اربــــابِ خــــوبــم
دلی که اسیـــرت شده است را
با چـــه بهـــانه ای آرام کنـــم؟؟
هـر چـــه میـــخواهم غمــــم را در دلـــم پنهان کنم
سینه میگوید که من تنـــــگ آمــــدم فریـــــــاد کن ....
هو المحبـــوب ...
وا میــکند بر روی ما بـن بســـت ها را
یاب الحـــوائج شد بگیــــرد دســـت هــا را ...
بسم الله...
من شـبِ جمــعـه قـرارِ تــو دلــم میخــواهد
صبـــحِ فـرداش کنـارِ تــو دلـم ... میـــخواهد
گفتم:
دلم گرفته و ابرهای اندوهش سیل آسا می بارد.
با آمدنت پایان خوشی بر دلتنگیم باش.
فرمودی بگو:
❣ الّلهُــــمَّ عَجِّــــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــــرَجْ ❣
گفتم: اگر امید آمدنت نبود
اگر روز خوش ظهور در ذهنم تجلی گر نبود
هیچ گاه روزگار انتظار را برنمی تابیدم
به خاطر تنها دلخوشی دل غمدیده ام بیا.
فرمودی بگو:
❣ الّلهُــــمَّ عَجِّــــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــــرَجْ ❣
گفتم: روز آمدنت نبودم، روز رفتنت هم نبودم
اما حالا با التماس از تومی خواهم که روز ظهورت باشم.
فرمودی بگو:
❣ الّلهُـــمَّ عَجِّـــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــــرَجْ ❣
گفتم: چه روزها و چه شبها این دعا را زمزمه کرده ام
اما تو نیامدی.
فرمودی:صدای تپش های قلبت را بشنو
اگر از جان برایت عزیزترم، با هر صدای تپش قلبت باید
زمزمه کنی
❣ الّلهُـــمَّ عَجِّــــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــــرَجْ ❣
و من به عقب بازگشتم و دیدم
که چه سالها قلبم تپیده وبرای آمدنت دعای فرج نخوانده ام
ای عزیزتر از جانم..
پــر گرفتــیم ولی باز به دام افتـــادیم
شرط بی بــال و پــری بود و نمــیدانستیم
هو المعشوق...
امشب بیــا به مجــلسِ یـک خواهـر شهیــد ...
امشب کنار تو
روی تل زینبیه
مینشینم و برای حسین ات گریه میکنم....
امشب حال شما را خوب میفهمم بانو
ارباب ما ندیده دلها را شیفته ی خود کرده
شما که جای خود داری...
امشب با خواهر عاشقی گریه میکنم
که نه تنها عشقش را از دست داده
بلکه درست روبروی چشمانش
شاهـدِ .....
خواهـــرت شهید شد ارباب
شهیــدِ تو
شهیدِ عشـــق
و هیچ چیز به جـــز زیبایی ندیــد ...
هو المحبوب
حسین جــان
پسرانت همــه را ، نامِ علـى بنهادى
جــانِ عالــم به فداىِ دلِ بابایـى تــو ...
از بیـــابان بوی گنــدم مانده اســت
عشـق روی دست مردم مانده است
باز هـــم یک روز طوفــان می شـــود
هر چه می خواهد خدا آن می شود
می روم افتان و خیــــزان تا غدیــــــر
باده ها می نوشم از جوشن کبیــــر
آب زمزم در دل صحرا خوش اســـت
باده نوشی از کف مولا خوش است
فاش می گویم که مولایم علیــست
آفتــاب صبـــح فردایـــم علیـــست
هر که در عشق علی گم می شود
مثل گل محبـــــوب مردم می شود
تا علـــی گفتم زبان آتــــش گرفــت
پیش چشمــم آسمــان آتش گرفت
آسمان رقصــــید و بارانـــی شدیـم
مــــوج زد دریــــا و طوفانی شدیـم
بغض چنــــدین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیـــم و عشق آغاز شد
یا علی گفتیم و دریــا خنـــده کرد
عشــق ما را باز هم شرمنده کرد
یا علــی گفتــیم و گلها وا شدند
عشـــق آمد قطره ها دریا شدند
از سکوت و گریــه سرشـــارم علی
تا همیــــشه دوســـــتت دارم علی
هـو المحـــبوب ...
آنان که در کنـــارِ علــی آرمیـــده انــد
کفـــران ِ نعمت اســت بهشت آرزو کنند ...
علی ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﯾﺘﯿﻢ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺖ ، ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﯾﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ
ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ دم در ﻭ ﻣﯿﺮﻭﯼ ..
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﮐﻪ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻣﺴﻠﻤﯿﻨﯽ ﯾﺎ ﯾﮏ ﺷﺎﮐﯽ ﺳﺎﺩﻩ،
ﻣﯿﺮﻭﯼ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻫﺪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺣﮑﻢ ﺑﻪ ﻧﻔﻌﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐند
ﺍﻭ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺭﻓﺘﯽ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺑﻮﺩ
اصلا .... ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮقى ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﺧﻠﺨﺎﻝ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺯﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺭآﻭﺭﻧﺪ ﯾﺎ ﯾﻬﻮﺩﯼ
ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﺍﮔﺮ ﺩﻕ ﮐﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﺍﻭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻠﺜﻮﻡ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮ ، ﺍﺑﺮﻭ ﺩﺭﻫﻢ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ ﻭ ﻣﺆﺍﺧﺬﻩ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ..
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﺍﻭ ﮐﻪ ﺍﺯﺗﻮ ﮐﻤﮏ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﺳﻬﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻋﻘﯿﻞ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ...
ﺁﻫﻦ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﺮﯼ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﮐﻨﯽ ...
ﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺣﺘﯽ ﮐﻌﺒﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﯽ ﺷﮑﺎﻓد ﻭ ﺑﻪ آﻏﻮﺷﺖ ﻣﯿﮑﺸﺪ....
هـو المعـــشوق ...
من اســمِ تـــو را به مــادرم گفـتم و گفــت
در خـــواب همیـــشه میبــری نامــــش را ...
مثلِ همه ی عاشقا
وقتی با دیدن عکس ِ جدید از کسی که دوسش دارن
ذوق میکنن
وقتی عکس های جدید از حائر ِ حرمت رو میبینم
ذوق میکنــم و و هِـُــری دلـــم میریزه
از وقتی دیگه اون پارچه سیاه های دورِ حرم رو برداشتن
دلــم آروم و قرار نداره برای اومدن و دیدنت
برای نشســـتن تو بین الحرمین و سیـــر نگاه کردنت ...
و همه ش از خودم سوال میکنـــم
یعنی امام حسین یه بار دیگه راهــم میده ؟؟؟
***
زنگ زد خداحافظی کرد...
همسفرِ سال ِ قبل ِ کربلا ی تــو
با اینکه میدونم همیشه نگاهم میکنی و حواست بهم هست ...
با اینکه هر روز بهت سلام میکنم و میدونم جوابم و میدی
اما وقتی گفت سفارشی دعـــات میکنم و
اسمت و پیش آقا میبرم ...
دلـــم لرزید
از اینکه یه بار دیگه کنارِ ضریحت یکی قراره اسم من و صدا کنــه ...
حالا الان اونجاست
پیشِ شمــآ
نمیدونم اسمم و صدا کرده یا نه
اما خوش به حال ِ چشماش
که صحن و سرای با صفات و نگاه میکنه ...
خوش به حال ِ دلش
که حالش و خوب میکنی و راهیش میکنی که برگرده ...
***
امـــروز میلاد عزیز دردونه ی اربابه
که دستهای کوچیکش گره های بزرگی و باز میکنه ...
امروز دلــم و دخیل همون کنج از شش گوشه ی ارباب میکنم
که شش ماهه ارباب روی سینه ی بابا آروم گرفته
امروز دلم و دخیل علی اصغـــرت میکنم
تا دستام و بگیره و
تا کربلای تـــو بیاره ارباب ...
امشب دوباره کرببلا لازمم حســــــین
کی میکنی به کرببلا عازمم حسیــــن ...
هـــو المحـــبوب...
نسیــــمی از سر زلفت بهـــار دنیـــا شد
تـــو آمـــدی و امیـــدی به عشـــق پیدا شد ...
صــدای پــای کریـــمانه تــو می آید
دلـــم به پشـــت در خـــانه تــو می آید
هوالمعبود...
یا مَنْ اَرْجُــوهُ لِکُلِّ خَیْـــرٍ
اى که براى تمــام خیــر ها به او امیــد دارم
"کُلِّ خَیْــرٍ" که میگویی
مبهوت معنای حرفت میمانی.
تأمل میکنی.
یک بار دیگر زمزمه که نه مَزمَزه میکنی
تا ببینی درست خوانده ای؟
به راستی خدا در این ماه
همهی آنچه "خیر" است به تو میبخشاید؟!
مطمئن که میشوی،
فهرستی بلند از همهی آنچه «خیر» میدانی
در ذهــنت نقش میبندد.
نباید فرصت را از دست دهی.
مگر یک سال چند ماه رجب دارد
که بتوانی توقع همهی خیر را
از خالقت داشته باشی؟
به فکر میافتی که گلچین کنی.
یکدفعه این را به یاد میآوری :
" بَـقیَّـــت اللّهِ خَیْـــرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُـــم مُّـــؤمِنِـــینَ"
" بَـقیَّــــت اللّهِ" برای شما خیـــــر است ...
هو المحــبوب...
یاد کرد از دل ما رحــمتِ تــو زود به زود
یاد کردیم تــو را دیـر به دیـر ای بـاران ...
"بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحیم...
قدم زنان کوچه های خاکی سامرا را در خیالم سپری می کنم
تا اینکه آهسته و آرام به سرسرای بارگاه ملکوتی تان در سامرا نزدیک شوم..
از دور گنبد زیبای بارگاهتان نمایان می شود،
همان گنبدی که چندی نمی گذرد پس از تخریب آن باز شکل گنبد به خود گرفته است..
و همین بهانه ای می شود برای اینکه باران اشکهایم به روی آسمان خیالم سرازیر شوند..
السلام علیک یا علی النقی الهادی(ع)
السلام علیک یا حسن بن علی العسکری(ع)
سلام بر جد و پدر و مادر و عمه ی گرامی مولایم حضرت مهـــدی (عج)
خدای من...
یک گنبد و بارگاه برای این همه مولود آستان عصمت
یک گلدان برای این همه گل زیبا و باشکوه
یک رحل برای این همه قرآن مجسم
یک آسمان برای این همه ستاره!
یک مخزن برای این همه گنج
ناگهان دلم می شود سرتاسر غم و ماتم و اندوه و غصه..
سلام بر آقایم و مولایم مهدی(عج)
چقدر اینجا بوی انتـــظار می دهد،
چقدر اینجا بوی گل یاس و نرگس پیچیده
چقدر اینجا مثل انتظار تنهاست در کثرت مدعیان
و چقدر مثل مولایم غریب است در کثرت شیعیان..
گویی از اینجا راهی با گل نرگس و یاس
به بهشت کشیده شده باشد
و بهشت به اینجا چقدر نزدیک است
در خیالم در کوچه های خاکی سامرا
رو به رویتان و چشم در چشم گلدسته ها
به زمین می نشینم و همراه با چشمان گلدسته ها
زارِ زار اشک می ریزم و های و های می گریم...
گویی تمام غصه های دنیا را یک جا ....
عجب زمانه ای است و عجب روزگاری
هنوز که هنوز است باید در غربت و مظلومیت سپری کنید..
نه بودنتان را تاب آوردند و
نه حال که در گوشه ای آرام گرفته اید، آرام گرفتنتان را...
گاه حرمتتان را می شکنند،
گاه به گنبدتان حمله می کنند و گاه به نام زیبایتان..
"فما أحلی اسماءکم"
چه زیبا و دوست داشتنی و شیرین است نامهایتان..
گویی عادت کرده اند به شکستن در
آتش زدن خیمه گاه و فروریختن بارگاه ...
شیعه داغ دیده این دردهاست
شیعه سالهاست که از این غم ها بر سر و سینه می کوبد..
شیعه سالهاست که هر جا درِ سوخته ای
درد مادر بارداری، کتک زدن زنی بی پنهاه و یاور
غریبی ظلم دیده
ظرف آبی گوارا
فریاد شیرخواره و کودکی تشنه
سیلی به صورت کودکی می بیند
زار زار گریه میکند و می گرید و می گرید...
من هم می گریم و سلام می گویم
و چه زیباست که با همان کلماتی که از لبهای مبارکتان جاری شد خطابتان کنم،
آری همان زیارت معروف جامعه کبیره..
اَلسَّــــلامُ عَلَیْـــکُمْ یا اَهْـلَ بَیْـتِ الـنُّــبُوَّةِ
وَ مَوْضِــعَ الرِّســـالَةِ
و َمُخْتَـــلَفَ الْمَلاَّئِکَةِ
و َمَهْـــبِطَ الْوَحْىِ
و َمَعْـــدِن الرَّحْـــمَــةِ....