نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

روزگاریست به رویای حرم دلبستـــم...

بسم الله...

هوالمعشوق.


دلتنگــ که میشوم 

دستم به هیچ کجا که نمیرسد

از خودم که ناامید میشوم 

به خواب پناه که میبرم 

به رویا 

به احساس کنار تــو بودن 

و تـــو

دستِ دلم را میگیری و

به خوابم می آیی و

مرهم دلِ تنگم میشوی و

مــن

خــــ.وب میدانم

این چشمان آلوده و

این نگـــاه گنه کار

حتی برای دیدن رویای حرم اتــ هـــم

لیاقتـــ ندارند ...

   این دلِ تنگـــم عقده ها دارد 

        گوئیا میـــلِ کربلا دارد...

   ای خدا ما را ، کربلایی کن

   بعد از آن با ما هرچه خواهی کن...

اگه باشے دلم دیگه نمیلرزه ...

بسم الله...

هو المعشــوق.


میگفت یه زائر ایرانی همین دیشب تو کربلا مرده...

میگفت تازه رسیده بودن کربلا

اینکه جوون بوده یا پیر رو نمیدونست 

اما

میگفتـ خانم بوده و 

به مرگ طبیعی مرده...

تو بین الحرمین تشییعش کردن و

شب تا صبح تو حرم اربابش مونده 

تا امروز خاکش کنن...

خودش کربلایی بود

اما با حسرت میگفت 

خوش به سعادتش

چی کار کرده بود که ارباب اینجوری کنارِ خودش پناهش داده...

             ....

کیہ کہ دل نخواد تو آرامستان کربلا

کنارِ بهترین معشوق دنیــا

جون بده و آروم بگیره 

و خیالش راحت باشه که لحظه ے سخت جون دادن

شب اول قبــر

اربابش کنارشه و 

هواے دلش و داره

      .....

میگفت عاقبت بخیری یعنی همین 

حالا تو این روزگار جوون مرگی و

مرگ هاے نابهنگام و

بلایای طبیعی 

کی میدونه که موقع مردن

عاقبتش بخیره یا نه 

تو مجلس گناهه یا در حال نماز

حواسش به چیه و 

چی کار داره میکنه.

       .....

یه دنیـــا دلم بهونه داره اربابـــ

میدونم خیلی کم ام برای تو آغوشت جون دادن

خیلی کم ام برای عاقبت بخیری و 

لبخند رضایت خــدا

اما دلـــم به دعات خوشه

به نگات خوشه

یه دنیـــا دلم بهونه داره اربــاب

یه دنیــــا دلم بهونه داره اربــاب

بیا دریاب

دریـــاب ....



تو کجایی گل نرگس ...

بسم الله...

هوالغائب.

فصلِ نرگسہ

عطرِ نرگس تمام ِ خونه رو پر کرده

صدای بارون تو کوچه و خیابون پیچیده 

فردا جمعه استــ

دلامون تنگہ

دلامون بیقراره

نمیآیی آقــا ؟

  جانم گرفت حسرت دیدارِ دیگرش

          با ما هرآنچه یار نکرد، انتـــــظار کرد ....