نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم

یا مهدی؛ کاش این قلم نشانی تو را مینوشت نه در به دری مرا .....

نون والقلم


♥ اَلسَّلامُ عَلیــکَ یــا بَـقیـَــهَ الله فی اَرضِــه ♥

از خـــدا
فقــــط تــــو
برای زمیـــن
باقــــی مانـــده ای
بـرگـــــرد ...

بایگانی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

یا اباالجــواد

بسم الله...

هو المحبــــوب.


دِل 

دست ندارد

پا ندارد 

اما 

پــر دارد

دلی که بیقرار شد

پر میزند به خانه ے دلبــر 

تا آرام گیرد در هواے نفس هایش...

مثلِ کبوترانِ حـــرم

دلم پر زده تا خانه و کاشانه ے تــو

در ایام زیارت مخصوصه ات

باز هم دلم بهانه ات را گرفته است

و این بار 

نه با پای جــان

که با پای دل

زائرت میشوم

یا ابالجــــواد...

 از سفره ات به قدرِ سلامی اباالجـــواد

      دفعِ بلای کودتان ، نانمان بده ...

 ایمان نداشتیم ، رسبدیم مشهدت

       اعجـــاز کن ابالحسن، ایمانمان بده ...


دارالشفــاء

بسم الله...

هوالمحبوب.


باب الجــواد 

باب المرادِ ماست

وقتی جوادت را واسطه ے بین خودم و تو میکنم

و همیشه 

جوانی ام را 

به جوانی اش قسم داده ام...

باب الجواد 

باب امید است 

راه نجات است 

حتی فکرِ نا امید و 

دستِ خالی برگشتن از این در گناه است .

اما

دل است دیگر 

گاهی در نگاه آخر 

لحظه ے آخر 

بعد از تمام آن دعاها و ثناها 

بعد از تمام آن واسطه فرستادن ها و قسم ها

هنگام سلام آخر

چشم در چشم گنبد

درست در خروجی باب الجواد 

با تو نجوا میکند : 


اینجا که دارالشفاست 

اما 

در مریض خانه ها هم

یا مریض ها را خوب میکنند 

و یا جــواب

دلــم را منتظر نگذار 

اگر خوبش نمیکنی 

جوابش کن...


زیر لب نجوا میکند و

با چشم خیس

راهش را میگیرد و

میرود...