غریبِ مهمون نواز ...
- چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۲۴ ق.ظ
بسم الله ...
از ما زمینیان به شما ، آسمان سلام
مولای دلشکسته ، امام زمان ، سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضه ی بابا نشسته ای ؟؟
بعضی وقتها بعضی حس ها خیلی واقعی میشه
یه جوری که با جون و دلت احساس میکنی
یه جوری که تا عمـــر داری فراموشت نمیشه
حتی اگه یه لحظه ی کوتاه باشه ...
مثل ِ مهمونی ما سه سالِ پیش خونه ی شما
ماه ِ مُــحرم
تو بهبه ی بساط های نذری و خیراتی
وقتی از کربلا و نجف برگشتیم و اومدیم سمت سامرا
وقتی تمام اون مدتی که تو کربلا و نجف بودیم لب به هیچ نذری نزدیم
بهمون گفته بودن فقط توی سامرا اجازه دارید ...
با اینکه وقت زیارتمون خیلی کم و کوتاه بود
با اینکه چند دقیقه بیشتر نبود
اما تا عمر دارم فراموش نمیکنم
مزه ی اون چایی نذری خونتون و فراموش نمیکنم آقا سید مهـــدی
چقـــدر اونجا همه ی حس ها واقعی بود
احساسمون مثل حرم های دیگه نبود
احساس میکردیم توی خونه ی امام خودمونیم
بالاخره تونستیم سرمون و بالا بگیریم و بگیم بابا ما هم یه صاحبی داریم
ایناها
اینجا خونشه ...
اینجا مزار عزیزترین آدمای زندگیشه
پدرش و مادرش ... پدر بزرگ و عمـــه ...
گرچه جایی غریب تر از سامرا نیست
یعنی ما برای رفتن به خونه پدری امام زمانمون باید با اونهمه سختی ...
تازه از غربت سامرا میشه فهمید غریبی شما رو آقا
مصیبتِ امشب از اون مصیبت هاست که جنسش واقیعه ...
تسلیت میگیم به صاحب عزایی که هست
حیُّ حاضــــره
الحمد لله ...
صاحبمونی
قلب و جونمون مالِ شماست ...
معلومه که امشب هر کی اسم پدرتون و بیاره
و بخواد خدمت شما برسه برای تسلیت نگاهش میکنید و جوابش و میدید
مگه میشه غیر از این باشه ...؟
مگه میشه نگاهمون نکنی ؟
مگه میشه دستمون و نگیری ؟
آقا ما خیلی شما رو کم داریـــم
تو لحظه ، لحظه ی زندگیمون به شما محتاجیــــم
آقا دعای ما گنه کار ها و رو سیاه ها به جایی نمیرسه
بیاید،امشب به حق ِ پدرتون
خودتون برای ظهــور ِ خودتون دعـــای فــــرج بخونیـــد
گویا دوباره بی کس و بی یار و خسته ای
این روزها کنــار دو بستر نشسته ای
انگـــار غصه دار جراحات سینه ای
گاهی به سامرایی و گاهی،مدیـــنه ای
- ۹۳/۱۰/۱۰
ما اهل بیت حجت خدا بر مردم هستیم
و مادرمان فاطمه سلام الله حجت خدا بر ماست ...
«امام حسن عسگری علیه السلام »